روزنامه اعتماد ملی
امروزه شاید کمتر کسی جسارت آن را داشته باشد که بعد از ترجمههای خوبی که از درخشانترین چهره شعر اسپانیا و یکی از نامدارترین شاعران جهان، فدریکو گارسیا لورکا بهفارسی شده است، سراغی از ترانههای فدریکو بگیرد و درصدد ترجمه آنها برآید؛ شاعری که شهرت خود را در ایران، علاوه بر ترجمههای خیلی خوب بیژن الهی و دیگران، بیشتر مدیون احمد شاملو است؛ چه ترجمه شاعرانه و دکلمه شاعرانهتر شاملو، لورکا را در میان دوستداران شعر جاودانه کرده و کمتر کسی است که برای یکبار هم که شده به «ترانههای شرقی» لورکای شاملو گوش دل فرانداده یا بهحافظه نسپرده باشد.
در این میان حساب خسرو ناقد مترجم و پژوهشگر ایرانی ساکن آلمان از دیگران جدا است؛ همو که بهتازگی دست بهانتخاب و ترجمه شعرهای لورکا زده و در دفتری دو زبانه (فارسی - اسپانیایی) با نام «در سایه ماه و مرگ» گزیدهای از اشعار او را توسط انتشارات «کتاب روشن» چاپ و منتشر کرده؛ مجموعهای که برای نخستینبار از زبان اسپانیایی بهفارسی برگردانده شده است. و همین شاید قوت قلبی باشد برای مترجم که پس از شاملو و ... دست بهچنین کاری میزند.
«سایه»> و «ماه» و «مرگ» سه مضمون همیشگی در شعرهای لورکاست که بارها و بارها تکرار می شود و گویی که او همواره در سایه ماه و مرگ میزیسته است. نگاه کنید بهطرح سیاه قلمی که شاعر چندسال پیش از مرگش کشیده است تا لورکا را در لباس سنتی اهالی اندلس ببینید که چهره اندوهگین، بارانی از اشک بر شانهاش میبارد و داس ماه بر سر او که در کنار گورستانی ایستاده، سایه مرگ افکنده است.
ناقد نخستین بار با «مرگ لورکا»ی یان گیبسون انگلیسی با لورکا آشنا میشود (کتابی که چهار سال پیش از مرگ ژنرال فرانکو در سال 1971 میلادی منتشر شد، آن هم در دورهای که نام بردن از لورکا - حداقل در اسپانیا - رسما منع شده و چاپ و انتشار آثارش بیش از بیست سال ممنوع شده بود) و همچنین «زندگینامه فدریکو گارسیا لورکا» که گیبسون نزدیک به دو دهه پس از آن منتشر کرد و بهتمام اسطورههایی که پیرامون زندگی و مرگ لورکا شکل گرفته بود پایان داد، و دیگر کتاب او با نام «غزناطه لورکا».
خود ناقد در «افسون افسانه مرگ لورکا» که مقدمهای است بر ترجمه خود، مینویسد: «کتابهای یان گیبسون درباره مرگ و زندگی و آثار لورکا، آغازگر آشنایی من با این شاعر اسپانیایی بود. تازه بعد از خواندن این کتابها بود که شوق شناخت بیشتر شخصیت لورکا از طریق آثارش بهسراغم آمد و من بهسراغ شعرهای او رفتم. شعرهای لورکا را من نخست به زبان آلمانی [با ترجمه هاینریش بک] خواندم».
ناقد پس از مشاهده کمبودها و نارساییهای ترجمه آلمانی شعرهای لورکا، بهصرافت ترجمه آنها بهفارسی برمیآید و اساس کار خود را بر متن اصلی یکی از معتبرترین نسخههای چاپی مجموعه آثار او قرار میدهد و با آن که تمامی ترجمههای قدیم و جدید آثار او را بهزبان آلمانی پیشرو داشته، اما در همه حال رجوع بهمتن اسپانیایِ را ترجیح میدهد و تمامی ترجمههای آلمانی اشعار لورکا را که برای این مجموعه برگزیده، سطر بهسطر با اصل اسپانیایی آنها مقایسه و در صورت لزوم اصلاح میکند. ناقد هرچند بهگفته خود تلاش کرده تا اشعاری را از دورههای مختلف زندگی لورکا انتخاب و ترجمه کند اما بهنظر میرسد با هوشمندی از کنار اشعاری که پیش از این توسط مترجمان دیگر- خصوصا شاملو - ترجمه شده گذشته است.
با نگاهی گذرا بهترجمه ناقد در مییابیم که هیچ نشانی از اشعاری معروف مثل«مرثیهای برای ایگناسیو سانچز مخیاس» (زیباترین شعری که تاکنون بهاسپانیایی سروده شده)، «نغمهخوابگرد» (سبز، تویی که سبز میخواهمت/...)، «ترانه شرقی» (در انار عطرآگین/ آسمانی متبلور است...)، «ترانه کوچک سه رودبار» (دریغا عشق/ که شد و بازنیامد!/...)، «ترانه ماه، ماه» (ماه بهآهنگرخانه میآید/ با پاچین سنبلالطیبش/...)، «ترانه ناسروده» (ترانهای که نخواهم سرود/ من هرگز/ خفتهست روی لبانم...)، «در مدرسه» (آموزگار:/کدام دختر است/ که بهباد شو میکند؟/...)، «قصیده کبوتران تاریک» (برشاخههای درخت غار/ دو کبوتر تاریک دیدم...) و ...نیست؛ اشعاری که معرف لورکا بهخوانندگان فارسی است.
تنها سه شعر «انتحار»، «وداع» و «ترانه آب دریا» که بهترتیب با عناوین «خودکشی»، «بدرود» و «ترانه آب دریا» توسط شاملو ترجمه شده و شهرت شعر اخیر از بقیه بیشتر است، از شعرهای مشترک ترجمه شده شاملو و ناقد میباشد. همچنین در این کتاب زندگی خودنوشت لورکا با نام «یادداشتهایی درباره زندگی من» که در سال 1929 میلادی، یعنی هفت سال قبل از مرگش نوشته شده و ترجمه دو گفتوگو از آخرین مصاحبههای او نیز به چاپ رسیده است.
یکی از این گفتوگوها در آوریل 1936 با فلیپه مورالس انجام شده که مترجم تنها بخشهایی از آن که برای خواننده کتاب برگزیده شعرهای او میتواند جالب باشد را بازگو کرده است. لورکا در دیگر گفتوگوی آمده دراین کتاب، پای صحبت دوست کاریکاتوریست عاصی و بیپروای خود لوئیس باگاریا که با روزنامه «ال سول» هم همکاری میکند مینشیند و از هنر و شعر و ترانههای کولیها و معنای خوشبختی و درک این جهان و دریافت آن جهان میگوید. بهنوشته ناقد، این گفتوگو نه تنها آخرین، بلکه گیراترین و شاید مهمترین گفتوگویی است که لورکا انجام داده است. حتی برخی براین باورند که سخنان لورکا در این گفتوگو، بدخواهان و دشمنان او را بیش از پیش بهخشم آورد و آنان را برآن داشت تا هرچه زودتر صدای شاعر را خاموش کنند؛ چنان که دو ماه پس از انتشار این گفتوگو، او را در 18 ماه اوت 1936 بهدست جوخه اعدام سپردند.
ترانه آب دریا
بهروایت احمد شاملو
دریا خندید
در دور دست،
دندانهایش کف و
لبهایش آسمان.
ــ تو چه میفروشی
دختر غمگین سینه عریان؟
ــ من آب دریاها را
میفروشم، آقا.
ــ پسر سیاه، قاتی ِ خونت
چی داری؟
ــ آب دریاها را
دارم، آقا.
ــ این اشکهای شور
از کجا میآید، مادر؟
ــ آب دریاها را من
گریه میکنم، آقا.
ــ دل من و این تلخی بینهایت
سرچشمهاش کجاست؟
ــ آب دریاها
سخت تلخ است، آقا.
دریا
خندید
در دوردست،
دندانهایش کف و
لبهایش آسمان.
ترانه آب دریا
بهروایت خسرو ناقد
دریا
لبخند میزند از دور.
دندانها از کف،
لبها از آسمان.
- چه میفروشی دخترِ بی قرار،
سینه گشوده در باد؟
آبِ دریاها میفروشم، آقا
آبِ دریاها.
- چه با خود میبِری جوانکِ گندمگون،
بهخونت آمیخته؟
آب دریاها میبَرم، آقا
آب دریاها.
- این اشکهای شور،
از کجا میآیند مادر؟
آب دریاها میگریم، آقا
آب دریاها.
- قلبِ من و این تلخکامیِ ژرف
از کجا میآید؟
آب دریاهاست که تلخکام میسازد این سان
آب دریاها.
دریا
لبخند میزند از دور.
دندانها از کف،
لبها از آسمان.
انتشار در: روزنامه اعتماد ملی. 25 مهرماه 1385.
از ایرج میرزا شاعر نامدار اخیر ایران، سه نامه در اختیار داشتم که دو تاى آنها در زیر از نظر خوانندگان مىگذرد و نامه سوم را درکتابخانهام پیدا نکردم. نامهى پیدا نشده را سالها پیش دوست گرامیم آقاى نصرت ا... نوح به من لطف کرد. نامهاى را که به دست نیاوردمگمان دارم در سال 1300 ه . ش ایرج از تهران به رشت به کسى نوشته بود و سفارش کسى را کرده بود. ایرج در نگارش نثر همچون نظمشیرین کار بود و بىپروا. ایرج خط و ربط و فنون شاعرى و دبیرى را ابتدا از پدرش آموخت؛ پدرش صدرالشعرا یکى از شعراى دربارىبود خط زیبایى داشت و چون در دستگاه ولیعهد مظفرالدین میرزا در تبریز سمتى داشت فرزندش ایرج را به مدرسهى دارالفنون تبریز کهشعبهاى از دارالفنون تهران بود گذاشت تا به فراگیرى زبان فرانسه بپردازد. در همان زمان که ایرج در دارالفنون تبریز به تحصیل مشغول بودنشریهى دارالفنون تبریز را به خط زیباى خود تحریر مىکرد و آن نشریه به چاپ مىرسید. نشریهى مذکور چند سال پیش به همتمحقق فرزانه آقاى سیدفرید قاسمى تجدید چاپ شد. آن نشریه را کسانى که مشغول تحقیق دربارهى مطبوعات ایران بودند نمىشناختنداما امروز در اختیار دارند. آثار دیگرى را که از ایرج به غیر از دیوان شعرش مىشناسیم شناختنامهاى است که او به دستور مظفرالدینمیرزا ولیعهد دربارهى شناخت خاندان قاجار نوشته و نسخهى اصل آن اینک در کتابخانهى کاخ گلستان نگهدارى مىشود. ایرج بنا بهنوشته عبرت نایینى در مدینة الادب: چاپ اول، چاپ مجلس شوراى اسلامى:
"چون به سن رشد و تمیز رسید پدر او در تربیت وى بکوشید و معلمى بر وى بر گماشت تا پارسى را بیاموخت. آن گاه به مدرسهدارالفنون تبریز که شعبه دارالفنون طهران بود جهت تعلیم زبان فرانسه رفته در خارج نیز در حوزهاى که آشتیانىها براى تحصیل و تکمیلمنطق و معانى و بیان ترتیب داده بودند حضور به هم رسانید و چون سال عمرش به چهارده رسید امیرنظام حسن علىخان گروسى چوندر وى استعداد و حسن قریحه و ذکاوت بدید وى را با پسرش که نزد مرحوم میرزا عارف تحصیل ادبیات و نزد مسیو لامپر فرانسوىتحصیل زبان فرانسه و بعضى علوم مىنموده همدرس کرد. و در آن اوان یعنى در سن چهارده سالگى شعر نیکو مىگفت و امیرنظاممخصوصاً وى را به گفتن اشعار امر مىکرد وصله و جایزه مىداد و خط تحریر و نسخ و تعلیق را نیز فرا گرفته، نیکو مىنوشت و دراخوانیات دستى به سزا داشت. چنان که در اوقاتى که در دستگاه امینالدوله صدراعظم سمت منشىگرى داشت کلیه اخوانیات را به وىرجوع میکرد.
علىالجمله چون امیرنظام مدرسه مظفرى را به ریاست مسیو لامپر در تبریز افتتاح کرد. ایرج میرزا در آن مدرسه سمت معاونتیافت."(1)
آنچه را باید دربارهى ایرج نوشت زنده یادان عبرت نایینى و دکتر محمدجعفر محجوب در مدینةالادب و مقدمهى دیوان ایرجنوشتهاند به خصوص نوشتهى 58 صفحهاى محجوب که به همهى جوانب زندگانى ایرج پرداخته است. عبرت آورده است:
"بارى چون از تبریز به طهران آمد ریاست کابینه محاکمات مالیه با وى بود. از آن پس به سمت معاونت مالیه خراسانبدان جا رفته چندى رئیس مالیه آن حدود بود."2
از مفاد نامهى اول ایرج که خطاب به آقاى امجدالسلطان معاون وزارت عدلیه نوشته، چنین پیداست که شخصى از ایرج ادعاى طلبکرده و ایرج به معاون وزارت عدلیه نوشته که:
اگر آغا شاهزاده از منطلبى دارد در محضر شرع قسم بخورد که پول به بنده داده تا من جوابگوى او باشم.
متن نامه و دستور معاون عدلیه را در زیر مطالعه مىفرمایید.
عنوان روى پاکت که به خط ایرج میرزا جلال الممالک است به قرار زیر است.
"حضور مرحمت ظهور مبارک جناب مستطاب اجل اکرم امجد افخمم آقاى امجد السلطان دام اقباله العالى مشرفشود."
و نیز متن نامهى ایرج به امجد السلطان به قرار زیر است:
"حضور حضرت اجل آقاى معاون وزارت عدلیه دام اقباله العالى: آنچه البته به
جائى نرسد فریاد است. لااقل بیکى از این دو سه فقره عرض و تظلم شرعى یا قانونى بنده رسیدگى و توجهى فرمائید. درباب ادعاى مخدره آغا شاهزاده بر بنده در محاکمات شعبه چهارم، بنده محکوم واقع شده و صورت راپرتى نوشتهاند کهدوسیه حاضر است که عرض کردهام این معامله صورى بوده، وجهى به من نرسیده محکمه ابداً به این حرف و عرضبنده اعتنا ندارد. آیا این عرض شرعى نیست و از همه گذشته بنده حق یک قَسم بر آغا شاهزاده ندارد؟ چرا جواب اینعرض را نمىدهند، مشارالیها حاضر شود در محضر شرع قسم بخورد که پول به بنده داده بعد هر چه تکلیف عدالتىدیوانخانه است معمول دارند اگر باید در این مسئله استیناف خواست سى و یک روز مهلت استنیاف از براى تهیه وجهاستیناف است بنده وجه حاضر ندارد. اداره اجرا یک روز امان نمىدهد که بنده فکرى بکند. پس مقرر فرمائید اجرا چندروزى مهلت بدهد تا بنده تهیه وجه استیناف را کرده و استیناف بخواهد مستدعى است جواب یکى از این دو عرض را بهاجرا مرحوم فرمائید که مأمور اجرا مزاحمت نکند و از دربخانه بنده برخیزد تا بیکى از این دو شق که عرض شده رفتارشود. امر، امر مبارک است."
عریضه جلال الممالک
معاون وزارت عدلیه آقاى امجدالسلطان روى پاکت نامهى ایرج نوشته است:
"دایره جلیله اجرا در صورتى که موعد از استیناف باقى است و آقاىجلالالممالک استیناف خواهد داد تا انقضاى مدت حق استیناف مدارا نمائیدکه تهیه وجه نموده حقوق استیناف را برساند والا هرطور که تکلیف استمعمول دارید."
مهر پاکت
جلال الممالک
نامهى دو خط عنوان پاکت از دیگرى است و داخل پاکت که مهر جلال الممالک را دارد دونامه موجود است یکى به خط ایرج میرزا جلال الممالک و نامهى دیگر که خط دیگرى است وبسیار بد خط. و املا غلط و پر از غلط مربوط به خانوادهى مستشار دفتر است. شاید این نامه بهخط بانویى باشد؟ نامهى ایرج، مارک وزارت مالیه را دارد و مورخهى 23 شهر ذى قعدهى 1327ه . ق به شمارهى 3934 نوشته شده است موضوع آن در باب ورثهى مرحوم مستشار دفتر استکه متن آن به قرار زیر است. متن نامه ایرج میرزا جلالالممالک:
"علامت شیر و خورشید وزارت مالیه، اداره، مورخه 23 شهر ذى قعده 1327،نمره 3934: معاون جلیله عدلیه اعظم. در باب ورنه مرحوم مستشار
دفتر مرقوم رفته بود در مجلس محاسبات حکم شده که باید ورثه مزبور ششصد تومان به حاجى میرزا حسین شالفروش بدهد. موافق تحقیقاتى که از عدلیهاعظم به عمل آمده همچو محکومیتى بود رثه مستشار دفتر داده نشده است کهمرحوم شده ورثه استیناف بدهد. در صورتى که در محکمه رسیدگى نشده وحکمى ندادهاند چگونه ورثه استیناف بدهند. امضاء"
نامهى دیگرى که در این پاکت موجود است و به نظر مىآید از ورثهى مستشار دفتر باشد کهبه ایرج نوشتهاند و نامهى دوم ایرج دربارهى موضوع ورثهى مستشار دفتر است که در بالاملاحظه فرمودید. اینک متن نامهى سوم را که ارتباط با نامهى ایرج دارد ملاحظه مىفرمایید.این نامه ایامى به ایرج نوشته شده که او رییس محاکمات (وزارت مالیه بوده و ورثهى مستشاردفتر از او خواستهاند که ایرج به پروندهى آنها دقیقتر نگاه کند. تا مشکل آنها برطرف شود.
متن نامهاى که پیوست نامهى دوم ایرج است:
"تصدقت گردم: در باب یک فقره ماضى که راپرت صادر کرده است عرض کردهبودم مقرر شود دوسیه محاکمه بنده را با راپرت رئیس محاکم ملاحظه نماید اگربموجب دوسیه راپرت صادر شده است بفرمائید بنده عرضى ندارم و اگر بهموجب دوسیه نباید راپرت صادر شود هر چه تکلیفشان است رفتار کنند جوابىکه مرقوم داشته بودید به رئیس محاکم نشان داده شرح نوشتهاند به نظر مبارکرسیده ملاحظه فرمائید زبانى میفرمائید من هیچکاره هستم اگر بدانم محکمهراپرت برخلاف صادر مىکند جز آن را هم حقى دیگرى ندارم دیدن راپرت براىشما چه فایده دارد مأمور اجرا مىخواهد (متن مىخاهد) راپرت را اجرا نماید نهتکلیف بنده معلوم است نه تکلیف مأمور اجرا، استدعا دارم بجز مبصر که حقاین کار را دارد بفرمائید دوسیه محاکمه و راپرت بنده [را] ملاحظه نماید اگر حقداشته است راپرت صادر نماید بنده عرض ندارم. والا تکلیف با حضرتمستطاب اجل عالى است همینقدر عرض مىکنم قدرى از وضع (متن وزع)بنده خاطر (متن: خواطر) مبارک مسبوق است. سه سال است عارض هستم وچند فقره راپرت صادر شده هیچ یک (متن: هچه) تا به حال اجرا نشده است یکفقره مصارف (متن: مسارف) به هم رسانیدهام و گمانم این است راپرت نبایدصادر شود صادر گردیده هر روز مأمور مىخواهد (متن میخاهد) اجرا نمایدنمیدانم راپرتهاى بنده چرا نباید اجرا شوند یک فقره را مرقوم داشته بودیدمأمور روانه کند برود اجرا اجرا میگوید مأمور نداریم روانه کنیم همین قسممعطل مانده است. زیاده عرضى ندارد امضاء درست خوانده نمىشود معلومنیست اسمعیل است یا موسوى؟؟."