ماریو بارگاس یوسا

تحقیقهای کوچک گاه و بیگاه درباره نویسندگان و ادبیات را دوست دارم ، شاید اشتیاقم به خاطر آن کارهایی باشد که در دبیرستان و دوره دانشگاه دوست داشتم انجام دهم ، اما فرصتی برایشان نداشتم. از بارگاس یوسا اخیرا " چه کسی پالومینو مولورو را کشت" را خواندم ، جالب بود و تأثیرگذار ، آنقدر که شایسته این نویسنده بزرگ است ، مطلب فارسی در وب نداریم. مطالب را از نوشتههای کاغذی و سایتهای فارسی و انگلیسی پیدا کردم و در کنار هم قرار دادم که حاصل آن این مختصر قابل ترحم! شد.

 

ماریو بارگاس یوسا ، در 28 مارس سال 1936 آرکیپای پرو به دنیا آمد ، وی تنها فرزند پدر و مادرش بود ، والدینش پنج ماه بعد از ازدواج از هم جدا شدند. 10 سال اول زندگیش را در بولیوی و با مادرش گذراند. پس از اینکه پدربزرگش مقام دولتی مهمی در پرو به دست آورد ، همراه مادرش در سال 1946 به سرزمینش بازگشت.

دوران کودکی او با تلخی سپری شد. در 14 سالگی پدرش وی را به دبیرستان نظام فرستاند که تأثیری ژرف و پایا بر او نهاد و ایده نخستین رمانش را در اذهنش پروراند. نگرش داروینگرایانه او نسبت به زندگی حاصل تجربه همین دو سال است. بارگاس یوسا در رشته هنرهای آزاد دانشگاه لیما فارغالتحصیل شد و سپس از دانشگاه مادرید در رشته ادبیات درجه دکترا گرفت.

در نوزده سالگی با خولیا اورکیدی ازدواج کرد ، وی در رمان "عمه خولیا و میرزابنویس" (1977) از شخصیت همسرش الهام گرفته است. اما این ازدواج دیری نپایید و در 1964 به طلاق انجامید و در سال بعد با "پاتریسیا" ، ازدواج کرد که تا امروز همسر اوست و از او سه فرزند دارد : آلفارو، گونزالو، مورگانا.

یوسا سالها در اروپا، به ویژه در پاریس و لندن و مادرید زیست و به کارهای گوناگون پرداخت . مترجمی، روزنامه نگاری و استادی زبان. در سال 1994، بعد از آن که برندهی جایزهی ادبی سروانتس شد به تابعیت اسپانیا درآمد.

این نویسنده اثر مطرح خود یعنی " عصر قهرمان " را در بیست و شش سالگی نوشت که نشان از نبوغ نویسنده در آن سنین داشت و برای او شهرتی جهانی به ارمغان آورد. از رمانهای وی میتوان اینها را نام برد : " زندگی واقعی آلخاندرو مایتا "، " چه کسی پالومینو مولرو را کشت ؟ "، " بهشت ، آنجا " (2003)، " سور بز" (2000) ، "جنگ آخرالزمان " (1981)، " گفت و گو در کاتدرال" (1969)، " خانه سبز" (1965)، " شهر و سگها " (1963) و " لیتوما در میان کوههای آند ". آثار پژوهشی او عبارتند از: " زبان هیجان " (2001)، "نامههایی به رماننویس جوان" (1997)، "ماهی در دریا " (1993)، "واقعیت پوشیده " (1990)، "میان سارتر و کامو" (1981) و " چرا ادبیات ".

از نمایشنامه های او میتوان به این موراد اشاره کرد : " دیوانه ایوانها " (1993) و " شوخی " (1986) .

اکثر این آثار به ده ها زبان، از جمله فرانسوی و ایتالیایی و پرتقالی و انگلیسی و آلمانی و روسی و فنلاندی و ترکی و ژاپنی و چینی و چکی و البته عربی ( و فارسی ) ترجمه شده است. وی جایزههای فراوانی برده است و او را یکی از نامزدهای دایمی نوبل ساخته است. جایزهی " پلانترا" را به خاطر رمان لیتوما در میان کوه های آند دریافت نمود و نیز جایزه "همینگوی"، جایزه " رومولوگاله گوس " و جایزه " سروانتس " .



 

گابریل گارسیا مارکز، رمان نویس کلمبیایی از دوستان نزدیک و صمیمی یوسا بوده است اما در سال 2003، در نمایشگاه کتاب بوگوتا، در تهاجم یوسا به مارکز و " چاپلوس کوبا " خواندن او، این دوستی به تیرگی گرایید . این تهاجم زبانی به علت دوستی نزدیک مارکز با فیدل کاسترو، بود. آن روز یوسا، به علت عکس العمل شدید دوستداران مارکز، که به " قهرمان " محبوبشان اهانت شده بود، ناگزیر شد از در پشتی سالن نمایشگاه خارج شود .

شهرت یوسا با نخستین رمانش ، شهر و سگها آغاز شد. رمانی که در آن به تجربه های سختش در خدمت نظامی می پردازد . بدین ترتیب جهان خیلی زود با دوره طلایی ادبیات امریکای لاتین که Boom نام دارد آشنا شد . این دوره از دهه پنجاه و شصت قرن پیش آغاز شد و توجه جهانیان را به این قاره و ادبیاتش جلب کرد . وی یکی از چهار نویسنده سرشناسی است که رویدادی را که شکوفایی رمان آمریکای لاتین نام گرفت ، پدید آوردند. (کورتاسار ، گارسیا مارکز و فوئنتس سه نویسنده دیگر بودند) . اما با وجود نقاط اشتراک میان نویسندگان " بوم "، که با محور قرار دادن حال و روز ساکنان اصلی قاره و پرتو افکنی بر ظلمهایی که به آنان شده شناخته می شود ، ( کاری که یوسا مثلاً در جنگ آخرالزمان کرده است ) اما نوشتههای یوسا تابع سبک رئالیسم جادویی- سبکی که در کارهای مارکز شاخص است- نیست . این سبک را که بسیاری از مردم آن را با " بوم " یکی می دانند و آن را به همه نویسندگان شاخص این دوره تعمیم می دهند.

یوسا در سال 1990 نامزد ریاستجمهوری پرو شد. اما از رقیبش آلبرتو فوجیموری شکست خورد و بعد از آن همه فعالیت ها و برنامههای سیاسی خود را کنار گذاشت . در طی تبلیغات انتخاباتی، رقیبانش قسمتهایی از کتابهای او را که به شرح بیپردهٔ سکس میپرداخت از رادیو میخواندند تا مردم را قانع کنند به یوسا رأی ندهند. یوسا در دور اول انتخابات ۳۴٪ به ۲۴٪ از فوجیموری پیش افتاد، ولی در دور دوم به ۵۷٪ رأی فوجیموری باخت.

یوسا در مورد ماجراجوئی های سیاسی اش می گوید : این ماجراها به چند لحاظ بد بوده اند. مهمتر از همه اینکه او را مدتی از زندگی ادبی اش دور نگاه داشتند. اما نگرانی او از سقوط پرو او را بر آن داشت که از نفوذ و موقعیت اجتماعی اش به نفع مردمش استفاده کند.

مضمون عمده رمانهای یوسا جدال بر سر قدرت و اعمال این قدرت در آمریکای لاتین است. قهر و خشونت مردانی که سودای سالاری را در سر دارند (خواه در ارتش ، در گروههای چریکی و یا در احزاب سیاسی) در بسیاری از کتابهای او مضمون عمده است ، خاصه در شاهکار به یادماندنیاش جنگ آخر زمان(1981).

بارگاس یوسا به نسلی از از نویسندگان جدید تعلق دارد که بیشتر بر واقعیتهای بیرونی توجه نشان میدهند. اینان نگرش درونگرایانه نویسندگانی چون فاکنر را کهنه و متعلق به گذشته می دانند ، نویسندگانی که مسائل و دلمشغولیهای آنها به طور کلی بر وجدان یا روح متکی است. به گمان بارگاس یوسا خشونت پایه روابط انسانها را در جوامع عقبافتاده تشکیل میدهد.

در رمان "چه کسی پالومینو مولرو را کشت" ، که ماجرای آن در بیابانهای شمال پرو ، نزدیک یک پایگاه نیوری هوایی ، روی می دهد ، جنایتی تکاندهنده به وقوع میپیوندد. دو پلیس محلی برای تحقیق دست به کار میشوند. اما آنها کارآگاهان کارکشتهای نیستند که امکانات مدرنی در اختیار داشته باشند. آنها حتی اتومبیل گشت ندارند. ظاهرا کسی مشتاق آن نیست که دو پلیس محلی ، سیلوا و لیتوما ، قاتل پالومینو مولرو را پیدا کنند. اما این دو مداومت نشان میدهند و آهنگ کند و عاری از نظم تحقیقات آنها تنها به هیجان روایت دامن میزند. درونماییه رمان چه کسی پالومینو مولرو را کشت ، درونمایه برخی از رمانهای بزرگ یوسا نیز هست ، درونمایه جرم و بیگناهی و عدم امکان دسترسی به عدالت در جامعهای که بر پایه نابرابری شکل گرفته است.

__________________

نازم آن آموزگاری را که در یک نصف روز
دانش آموزان عالم را همه دانا کند
ابتدا قانون آزادی نویسد بر زمین
بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا کند

جملاتی زیبا از بارگاس یوسا :


-"شعر ضمیر جهان است. با آن به لایههایی از زندگی دست مییابیم که با شناخت عقلانی و هوش منطقی به آنها دسترسی نداریم. یعنی درههای عمیقی که لازمه راه یافتن به آنها پذیرش خطرهای جدی است. فقط از راه حدس و باطن است که میتوان به شعر رسید نه از راه عقل."

-" رمان شیوه جالبی است برای خوشگذرانی."

- "من وقتی مینویسم خودم را تکثیر میکنم. دو نفر میشوم. هم نویسنده ، هم خواننده. چون همیشه خودم را جای خواننده میگذارم تا بفهمم چه چیزی خوب است و چه چیزی بد. سعی میکنم خودم را با دو چشم دیگر بخوانم، و با نگاهی دیگر، طوری که انگار نمیدانم قرار است چه اتفاقی بیفتد."
نظرات 2 + ارسال نظر
ا یکشنبه 14 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:18 ب.ظ

عالی بود نجاتم داد..............

پاپیون یکشنبه 2 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:53 ب.ظ http://oinion.blogsky.com

ممنونم ازت به خاطر کوششت در اعتلای ادبیات
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد