کسی بزرگترین ویولونیست جهان را ندید! جاشوا بل

اینکه یک آدم تی شرت سفید تن کند، شلوار جین بپوشد، کلاه بیسبال سرش بگذارد و برود در ایستگاه مترو ویولن بزند اصلاعجیب نیست. اما اگر آن آدم یکی از بزرگترین ویولونیست های دنیا باشد و آن ویولن 5/3 میلیون بیارزد ماجرا جالب می شود. اما عجیب ترین بخش داستان هنوز مانده: فکر می کنید واکنش مردم به هنرمندانه ترین تک نوازی های ویولنی که تا به حال شنیده اند چه بوده است؟

    
    
    جاشوا بل 39 ساله یکی از چهره های شناخته شده موسیقی کلاسیک جهان است، هم برنده جایزه <گرمی> شده و هم جایزه ایووری فیشر - در موسیقی کلاسیک - را از آن خود کرده است. اگر فکر می کنید تا حالااثری از جاشوا بل نشنیده اید احتمالااشتباه می کنید. در ایران همه فیلم بازها با نوای ویولن بل آشنا هستند. تمام تکنوازی های شاهکار فیلم <ویولن قرمز> از اوست.
    
    
    برگردیم به داستان خودمان. دو روز بعد از دریافت همین جایزه ایووری فیشر بود که روزنامه واشنگتن پست با چاپ گزارشی مفصل فاش کرد که وقتی جاشوا بل بزرگ به صورت ناشناس در ایستگاه مترو نواخته، حتی نتوانسته توجه عده کوچکی را هم جلب کند.
    
    
    ماجراجویی کوتاه جاشوا بل در دوازدهم ژانویه امسال و قبل از ساعت 8 صبح آغاز شد. او ایستگاه مترو لافلانت در واشنگتن دی سی را انتخاب کرد، چون اکثر مردمی که از آنجا می گذرند شغل دولتی دارند جزو طبقه متوسط رو به بالابه حساب می آیند و می توان گفت همین ها هستند که در کنسرت های بل شرکت می کنند.
    
    

    بل در طول 43 دقیقه شش قطعه از بهترین قطعات باخ را نواخت و آن طور که همراهانش از راه دور شمرده اند در این مدت 1079 نفر از کنار او گذشتند.

 
    
    روزنامه واشنگتن پست می نویسد: بل می خواست بی واسطه با ذائقه عمومی آشنا شود. و سوالی مهم: آیا مردم در صحنه ای پیش پا افتاده و در زمانی نامناسب به زیبایی اهمیت می دهند؟
    
    
    بدون شک نه. چون در طول این 43 دقیقه کذایی تنها 7 نفر ایستادند و به نوای ویولن استاد برای دقیقه ای گوش دادند. بیست نفرانعام دادند، بی آن که مکثى کرده باشند، و سى و دو دلار عاید ویلون زن شد. 1071 نفر اصلانگاه هم نکردند و گذشتند و فقط یک نفر او را شناخت!
    
    
    بل که سالی تقریبا 120 کنسرت برگزار می کند و بلیت هایش کمتر از 100 دلار نیست به خبرگزاری رویترز می گوید: کمی عصبی بودم و نادیده گرفته شدن، تجربه ای عجیب بود. عادت کرده بودم که مردم برای شنیدن کارهایم پول بدهند و برایم کف بزنند. این تجربه نگاهم را عوض کرد.
    
    
    بل با همان ویولن دست سازش که در 1713 توسط آنتونیو استرادیواری ساخته شده در ایستگاه مترو برنامه اجرا کرد. او اعتراف می کند: البته انتظار داشتم در آن ساعت مردم هنر را نپذیرند، اما شدیدا دردآور بود وقتی سعی می کردم زیباترین موسیقی ها را بنوازم و آنها بی خیال از کنارم رد می شدند. دیدن این صحنه ها برایم دشوار بود. من متوجه شدم که مردم در حالت عادی به موسیقی کلاسیک بی توجه اند.
    
    
    لئونارد اسلاکتین سرپرست ارکسترسمفونی ملی که فکر این تجربه را در سر ویولونیست معروف انداخته بود می گوید: بل فکر می کرد احتمالا35 یا 40 نفر به کیفیت بالای موسیقی اش پی خواهند برد و شاید 75 تا 100 نفر هم بایستند و گوش بدهند. بل و دوستانش فکر می کردند او دست کم 150 دلار در خواهد آورد.
    
    
    البته بل می گوید: خیلی هم بد نبود. می شود 40 دلار در ساعت. این طوری می توانم زندگی خوبی داشته باشم. اینطوری دیگر نیاز نیست به مدیر برنامه هایم پول بدهم!
    
    
    اما نادیده گرفته شدن کمی برای او سخت بوده است. بل با لبخندی بر لب اضافه می کند: شاید همین یک بار تجربه اش کافی باشد. اما بدون شک وقتی از کنار یک نوازنده خیابانی بگذرم بیشتر به او توجه خواهم کرد.
    
    

    اسلاکتین که از دور مراقب بل بوده به واشنگتن پست می گوید: <البته مردم عادی هم نبوغ را تشخیص می دهند.> احتمالامنظور او ادنا سوزای برزیلی است که در ایستگاه مترو کفش برق می اندازد، آدمی واقعا عادی به شمار می رود و البته متوجه غیرعادی بودن صدای این ویولن شد. در طول شش سال گذشته این زن از نوازندگان دوره گرد ناراضی بوده است. ادنا معتقد بود که آنها سر و صدا می کنند و نمی گذارند او با مشتریانش صحبت کند و این <به تجارت صدمه می زند.> اما او درباره جاشوا بل می گوید <با اینکه صدایش زیادی بلند بود، اما خیلی خوب می زد. این اولین باری بود که به خاطر یک نوازنده مزاحم دوره گرد به پلیس زنگ نزدم>!

ماریو بارگاس یوسا

تحقیقهای کوچک گاه و بیگاه درباره نویسندگان و ادبیات را دوست دارم ، شاید اشتیاقم به خاطر آن کارهایی باشد که در دبیرستان و دوره دانشگاه دوست داشتم انجام دهم ، اما فرصتی برایشان نداشتم. از بارگاس یوسا اخیرا " چه کسی پالومینو مولورو را کشت" را خواندم ، جالب بود و تأثیرگذار ، آنقدر که شایسته این نویسنده بزرگ است ، مطلب فارسی در وب نداریم. مطالب را از نوشتههای کاغذی و سایتهای فارسی و انگلیسی پیدا کردم و در کنار هم قرار دادم که حاصل آن این مختصر قابل ترحم! شد.

 

ادامه مطلب ...

زندگی نامه فریدون مشیری

  

فریدون مشیری در سال 1305 در تهران چشم به جهان گشود دوره آموزشهای دبستانی و دبیرستانی را در مشهد و تهران به پایان رساند و سپس وارد دانشگاه شد و در رشته زبان ادبیات فارسی دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت
اما آن را ناتمام رها کرد و به سبب دلبستگی بسیاری که به حرفه روزنامه نگاری داشت از همان جوانی وارد فعالیت مطبوعاتی شد کار وی خبرنگاری و نویسندگی بود 30 سال در این زمینه کار کرد و سالها عضویت هیات تحریریه سخن روشنفکر سپید و سیاه چند نشریه دیگر را داشت
در سال 1324 به عنوان کارمند در وزارت پست و تلگراف و تلفن کار می کرد در سال 1350 به شرکت مخابرات ایران انتقال یافت و در سال 1357 بازنشسته شد
در سال 1333 ازدواج کرد و کنون دو فرزند به نامهای بابک و بهارک از او به یادگار مانده است 


 

       


 

   

دفترهای  شعر

  1. تشنه  طوفان          تهران    1334

  2. گناه دریا              نیل  1335

  3. نا یافته        علمی  1337

  4. ابر            تهران  1340

  5. ابر و کوچه          نیل   1345

  6. بهار را باور کن        نیل  1347

  7. پرواز با خورشید              صفی علیشاه   1347

  8. از خاموشی          زمان

  9. برگزیده   شعر ها             بامداد   1349

  10. گزینه  اشعار               مروارید     1364

  11. مروارید  مهر            چشمه    1365

  12. آه باران    چشمه   1367

  13. سه دفتر       چشمه  1369

 

 


   

   

نایافته

گفتی که : چو خورشید زنم سوی تو پر
چون ماه شبی می کشم از پنجره سر
اندوه که خورشید شدی
تنگ غروب
افسوس که مهتاب شدی وقت سحر
 


کوچه

بی تو مهتاب شدم باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
 یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و درآن خللوت دلخواسته گشتیم
 ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
 همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم اید تو به من گفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ایینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم
سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
 تو به سنگ زدی من رمیدم نه گسستم
بازگفتم که نتو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم اید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای دردامناندوه کشیدم
نگسستم نرمیدم ...ـ
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
 نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم ...

 

 


نلسون ماندلا

«نلسون رولیهلاها ماندلا» در هجدهم جولاى سال ۱۹۱۸ در شهر «ترانسکى» در آفریقاى جنوبى متولد شد. پدرش «هنرى ماندلا» نام داشت و رئیس قبیله تمبو بود. «ماندلا» تحصیلات دانشگاهى خود را در کالج «فورت هیر» و دانشگاه «ویت واترز راند» گذراند و در سال ۱۹۴۲ در رشته حقوق از دانشگاه فارغ التحصیل شد. او در سال ۱۹۴۴ به کنگره ملى آفریقا (anc) پیوست و از سال ۱۹۴۸ به بعد به مخالفت و مقاومت در برابر سیاست هاى نژادپرستانه حزب ملى حاکم بر آفریقاى جنوبى پرداخت. او در خلال سال هاى ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۱ بارها به اتهامات مختلف به دادگاه کشانده شد و عاقبت در سال ۱۹۶۱ از جمیع اتهامات وارده تبرئه شد.با ممنوعیت فعالیت کنگره ملى آفریقا در سال ۱۹۶۰ «ماندلا» براى تشکیل شاخه اى نظامى در کنگره طرحى ارائه کرد که در ژوئن سال بعد توسط هیات اجرایى طرح مزبور مبنى بر استفاده از تاکتیک هاى خشن نظامى مورد بررسى قرار گرفت و در نهایت اعلام شد که کنگره هیچ ممانعتى از فعالیت هاى نظامى ماندلا و همفکرانش در کنگره به عمل نخواهد آورد. در سال ۱۹۶۲ ماندلا به اتهام فعالیت هاى سیاسى به پنج سال زندان با اعمال شاقه محکوم و دو سال بعد به همراه تعداد زیادى از سران و رهبران کنگره به دادگاه خوانده شد و این بار به اتهام تلاش براى سرنگونى حکومت با توسل به خشونت به محاکمه کشیده شد. دفاعیات «ماندلا» در خلال این دادگاه با اقبال بین المللى مواجه شد.

در ۱۲ ژوئن ،۱۹۶۴ هشت نفر از سران که نام ماندلا نیز در بین آنها بود مجرم شناخته شده و به حبس ابد محکوم شدند. سال هاى زندان ماندلا از سال ۱۹۶۴ تا ۱۹۸۲ در زندان جزیره «روبن» گذشت و پس از آن به زندان «بوسمور» منتقل شد. او در خلال این سال ها در زندان به شخصیتى برجسته و محکم بدل شد و در میان زندانیان به شهرت رسید.از همان سال ها بود که او به عنوان قوى ترین رهبر سیاسى سیاه پوستان آفریقاى جنوبى مطرح شد و به سمبل مقاومت جنبش ضد تبعیض نژادى تبدیل شد. او در تمام این سال ها حاضر نشد براى آزادى از مواضع سیاسى خود کناره گیرى کند و عاقبت در ۱۸ فوریه ۱۹۹۰ از زندان آزاد شد و بلافاصله به فعالیت هاى سیاسى خود بازگشت و سرانجام در سال ۱۹۹۱ اولین جلسه رسمى کنگره ملى آفریقا را تشکیل داد که از سال ۱۹۶۰ با ممنوعیت مواجه شده بود. او در همان سال به ریاست کنگره ملى آفریقا انتخاب شد و دوست و یار قدیمى اش «اولیور تامبو» نیز او را در این امر یارى کرد و تا به امروز که دیگر از فعالیت هاى سیاسى خود کاسته است الگوى مقاومت و تلاش براى سیاهان به شمار مى رود.