اعترافنامه ی دختران بد

نویسنده  :  لیلا فرجامی

فرمت      :  Adobe Acrobat Reader .PDF

تاریخ درج   :  1۰/0۵/138۶

توضیحات :  کتاب "اعترافنامه ی دختران بد"، دومین مجموعه ی شعر آماده ی download است. این کتاب به علت عدم توزیع مناسب توسط ناشر و ممنوعیت پخش در ایران و نتیجتاً عدم دسترسی دوستانم در ایران به این کتاب، online گذاشته شده است.  در ضمن، از دوست عزیز، سورنا محمدی برای عکس، گرافیک، صحافی و تنظیم این کتاب سپاسگزارم. این مجموعه را به دوستان شاعر: مانا آقایی، ماندانا زندیان، و روشنک بیگناه تقدیم می کنم. چه کس می دانست که از درون سنگها، هنوز برگهایی سبز می رویند، و شما آن برگهای سبزید. مجموعه ی "اعترافنامه ی دختران بد" برای گشودن فایل pdf زیر، نیاز به Adobe Acrobat خواهید داشت.

حکیم عمر خیام

 

     
 روز چهارشنبه 18 ذیقعده 439 قمری برابر با 28 اردیبهشت 427 خورشیدی در شهر نیشابور به دنیا آمد. عمر نام خاص او، غیاث الدین عنوان افتخاری او و خیام نشان دهنده‌ی آن است که پدر یا نیاکانش پیشه‌ی خیمه دوزی...

 روز چهارشنبه 18 ذیقعده 439 قمری برابر با 28 اردیبهشت 427 خورشیدی در شهر نیشابور به دنیا آمد. عمر نام خاص او، غیاث الدین عنوان افتخاری او و خیام نشان دهنده‌ی آن است که پدر یا نیاکانش پیشه‌ی خیمه دوزی داشته‌اند. درس و تحصیلات خود را در همان شهر نیشابورگذرانده و روایتی حاکی از آن است که در حوزه‌ی درس امام موفق نیشابوری، فقیه بزرگ عصر خویش شاگردی می‌کرده است.
سال شمار زندگی خیام
439 ق/427 خ، روز چهار شنبه 18 ذیقعده الحرام/ 28 اردیبهشت‌ماه در نیشابور به دنیا آمد.
467 ق/453 خ، به دعوت سلطان ملک‌شاه سلجوقی به اصفهان رفت .
468 ق/454 خ، کتاب الرساله فی البراهین علی مسائل علم الجبر و المقابله معروف به جبر و مفابله را نوشت.
470 ق/456 خ، کتاب شرح ما اشکل من مصادرات کتاب اقلیدس را نوشت.
472 ق/458 خ، خطبه‌ی ابن سینا در توحید را از عربی به فارسی ترجمه کرد.
473 ق/459 خ، کتاب الرساله الکون و التکلیف را در پاسخ به قاضی ابونصر محمد بن عبدالرحیم نسوی نوشت.
458 ق/471 خ، سلطان ملک‌شاه سلجوقی درگذشت و خیام پس از 18 سال از اصفهان به نیشابور بازگشت.
506 ق/491 خ، با نظامی عروضی سمرقندی و امام ابوالمظفر اسفزاری در شهر بلخ دیدار کرد.
508 ق/ 493 خ، در مرو اقامت کرد.
526 ق/510 خ، روز آدینه 11 محرم الحرام/19 آذرماه در نیشابور چشم از جهان فروبست.

کتاب‌های خیام
الرساله فی البراهین علی مسائل علم جبر و المقابله
الرساله فی الاحتیال المعرفه مقداری الذهب و الفضه فی جسم مرکب منها
الرساله فی شرح ما اشکل من مصادرات کتاب اقلیدس
ترجمه‌ی فارسی خطبه‌ی ابن سینا در توحید
الرساله فی قسمه ربع الدایره
رساله فی الکون و التکلیف
الرساله القول علی جناس التی بالاربعه
الساله ضروره التضاد فی العالم و الجبر و البقاء
الرساله الالضیاء العقلی فی موضوع العلم الکلی
الرساله فی علم کلیات وجود
الرساله فی الوجود
الرساله جواب الثلاث مسائل
نوروزنامه
رباعی‌ها
مشکلات حساب(مفقود)
شرح المشکل من کتاب الموسیقی(مفقود)
مختصر فی طبیعیات(مفقود)
لوازم الامکنه(مفقود)


243nnd3.jpg



دستاوردهای خیام

• بسط دو جمله‌ای n a + b) )
• تقویم جلالی
• شرح معادله‌های درجه‌ی اول، دوم و سوم
• ساختن ترازویی برای محاسبه‌ی چگالی
خیام در نگاه پژوهشگر زنده‌یاد پروفسور هشترودی
نام: محسن ، نام خانوادگی: هشترودی(1356-1286 خورشیدی)
تحصیلات: دکترای ریاضی از دانشگاه سوربن فرانسه .

خیامی که می‌شناسم:
سامان‌یابی جبر نخست توسط محمد بن موسی خوارزمی انجام شد و در مرحله بعد، حکیم خیام در هندسه، به اصل توازی( یعنی از هر نقطه خارج از یک خط، فقط می‌توتن یک خط موازی با آن رسم کرد) و در جبر به طبقه بندی و حل معادله‌های درجه‌ی اول، دوم و سوم پرداخته است.
اهمیت کار علمی وی نزد اهل فن چنان آشکار است که او را نسبت به عصر خویش چهار قرن به دوران معاصر نزدیک‌تر می‌دانند. کارهای او در جبر بیش‌تر به عصر دکارت، پاسکال و نیوتون متعلق است تا به زمان خود خیام. از این رو، می‌توان او را بزرگ‌ترین ریاضی‌دان عصر خود و شاید بزرگ‌ترین ریاضی‌دان دوران علوم اسلامی دانست.
پس از تسلط عرب‌ها بر ایران، تقویم هجری قمری رواج یافت و چون با فصل‌های سال سازگار نبود، در کار دریافت مالیات و کشاورزی مشکلاتی پدید آورد. از این رو، سلطان جلال الدین ملک‌شاه سلجوقی در سال دوم سلطنت جمعی از جمله خیام را به اطلاح آن فرمان داد. آنان پس از چهار سال تلاش، تقویم جلالی را بنیان نهادند که بر اساس گردش زمین به دور خورشید( سال خورشیدی، محاسبه می‌شود. آغاز سال جلالی، نخستین روز بهار( نوروز) است و مدت زمان یک سال خورشیدی، 356/2424 شبانه‌روز است که خطای محاسبه‌ی آن فقط 0002/.0 روز است. به طوری که هر 5 هزار سال یک روز خطا دارد، حال آن که تقویم میلادی هر 3322 سال یک روز خطا وجود دارد.
خیام از کارهای ارشمیدس در فیزیک آگاه بود و آن‌ها را دنبال می‌کردو او ترازویی ساخته بود که درصد طلا و نقره‌ی آلیاژی را که از آن دو تشکیل شده بود، اندازه‌گیری می‌کرد.
او در رساله هندسی خود به نوشته‌ی دیگر خویش به نام شرح المشکل من کتاب الموسیقی اشاره کرده است. از این کتاب فقط چند صفحه با نام القول علی اجناس التی بالاربعه( گفتارهایی درباره‌ی انواع چهارگان) باقی مانده است. وی در این نوشته از 21 نوع تقسم بندی فاصله 3/4 که شامل چهار نت و سه فاصله مختلف است بحث کرده است.
خیام در نگاه پژوهشگر زنده‌یاد دکتر مصاحب
نام: غلامحسین ، نام خانوادگی: مصاحب(1358-1289 خورشیدی)
تحصیلات: دکترای ریاضی از دانشگاه کمبریج انگلستان
خیامی که می‌شناسم:
کتاب جبر و مقابله یکی از مهم‌ترین کتاب‌های خیام است که آن را از عربی به فارسی ترجمه کردم. این کتاب به زبان انگلیسی و روسی نیز ترجمه شده و مورد توجه ریاضی‌دانان جهان است. او در این کتاب معادله‌های درجه‌ی اول، دوم و سوم را معرفی و به روش هندسی با استفاده از مقطع مخروطی حل کرده است. در بخشی از صفحه‌های آغازین این کتاب آمده است: " به یاری خدا و توفیق نیک وی، گویم که فن جبر و مقابله فنی است علمی که موضوع آن عدد مطلق و مقدارهای قابل سنجش است، از آن جهت که مجهول‌اند ولی مرتبط با چیز معلومی هستند که به وسیله‌ی آن می‌توان آن را استخراج کرد و این چیز یا کمیتی است و یا رابطه‌ای است که بستگی به معلوم و مجهول به آن است، و از بررسی و تحلیل مجهولات موضوع مساله استنباط می‌شود.
عادت جبری‌ها این است که در فن خود مجهولی را که می‌خواهد استخراج کنند، شیء [X] و حاصل‌ضرب آن را در مثل خودش، مال [X2] و حاصل‌ضرب مال آن را در آن، کعب [X3] و حاصل‌ضرب کعب آن را در مثل آن، مال مال [X4] و حاصل‌ضرب کعب آن را در مال آن، مال کعب [X5] و حاصل‌ضرب کعب آن را در خودش، کعب کعب [X6] گویند و به همین قیاس تا هر مرتبه که پیش رویم ..."
خیام در نگاه پژوهشگر زنده‌یاد استاد همایی
نام: جلال الدین ، نام خانوادگی: همایی(1359-1278 خورشیدی)
تحصیلات: استاد دانشگاه ادبیات و متخصص ریاضی و نجوم دوره‌ی اسلامی
خیامی که می‌شناسم:
همزمان با بازگشایی رسمی آرامگاه جدید خیام کتابی به نام خیامی‌نامه منتشر کردم که در آن نتیجه‌ی پژوهش‌های خود را درباره‌ی خیام و آثار او آورده‌ام. موضوع نخستین جلد خیامی‌نامه، رساله‌ی شرح مااشکل من مصادرات اقلیدس است که ویدمان و ژاکوب آن را به آلمانی و دکتر علی‌رضا امیر معز آن را به انگلیسی ترجمه کرده‌اند. این اثر به روسی نیز ترجمه شده است. در بخشی از این کتاب آمده است:" باری چون در کتاب اصول اقلیدس در آن سه موضوع که اشاره شد خلل و نقیصه‌ای یافتم که تا کنون اصلاح نشده بود، اهتمام خود را مصروف بر اصلاح آن کردم ..."
خیام در نگاه پژوهشگر استاد شهریاری
نام: پرویز ، نام خانوادگی: شهریاری
تحصیلات: استاد آموزش و تاریخ ریاضی
خیامی که می‌شناسم:
حکیم خیام در مقاله‌ی نخست شرح مااشکل من مصادرات اقلیدس، ضمن جست و جوی راهی برای اثبات اصل توازی، مبتکر مفهوم عمیقی در هندسه است. او پاره‌خط راستی را در نظر می‌گیرد و از دو انتهای آن، دو پاره‌خط راست برابر، عمود بر پاره خط راست اول و در یک طرف رسم می‌کند. اگر دو انتهای پاره‌خط‌های راست عمود را به هم وصل کنیم، یک چهار ضلعی به دست می‌آید و با دو زاویه‌ی قائمه‌ی مجاور و دو ضلع روبه‌روی برابر که به دو زاویه‌ی قائمه متصل هستند. اگر بتوان ثابت کرد، دو زاویه‌ی دیگر این چهار ضلعی، که خیام آن را چهار ضلعی دو قائمه‌ی متساوی الساقین می‌نامد، قائمه است، مثل این است که اصل تساوی را ثابت کرده باشیم.
خیام در نگاه هدایت
نام: صادق ، نام خانوادگی: هدایت(1330-1281خورشیدی)
تحصیلات: ادبیات و زبان پهلوی
خیامی که می‌شناسم:
ترانه‌های خیام به قدری ساده، طبیعی و به زبان دلچسب ادبی و معمولی گفته شده است که هر فردی را شیفته‌ی آهنگ و تشبیه‌های قشنگ آن می‌کند و از بهترین نمونه‌های شعر فارسی است. خیام قدرت ادای مطلب را به اندازه ای رسانیده که گیرندگی و تاثیر آن حتمی است و انسان به حیرت می‌افتد که یک عقیده‌ی فلسفی مهمی چگونه ممکن است در قالب یک رباعی بگنجد و چگونه می‌توان چند رباعی گفت که در هر کدام یک فکر و فلسفه‌ی مستقل مشاهده شود و در عین حال با هم هماهنگ باشند.
خیام در نگاه شاعرانه‌ی شادروان فریدون مشیری
حکیم نیشابور
چون صبح نیشابور ، دلی روشن داشت
همواره پیام‌آور بیداری بود
وارستهء دل به زندگانی بسته
آن لحظه شناس دم غنیمت دان را
بیدارتر از روان بیدار جهان
چشم از همه شو گشاده در کار جهان
هر چند به اسرار جهان راه نبرد
دانست چگونه خوب می باید زیست
بسیار اگر زمی ، سخن گفت و ستود
دنبال نجات لحظه ها می گردید
گرگوش کنی ، هر سخنش فریاد است
گر در نگری ان چه در اندیشه اوست
 بر جان ، زپرند علم ، پیراهن داشت
تاریکی خواب جهل را دشمن داشت
جز مرگ زدام هر چه باور رسته
نیروی یقین به زندگی پیوسته
با نور خرد رفت به دیدار جهان
یک ذره نبرد ره به اسرار جهان
دانست چگونه راه بایست سپرد
دانست چگونه خوب می باید مرد
می در معنا ، نمادی از شادی بود
جان را به نشاط ، رهبری می فرمود
خلق که فریاد به گوشش باد است
پیکار بزرگ داد با بیداد است 
برای مطالعه‌ی بیش‌تر
معتمدی اسفندیار، حسینی ایرانی حجت الحق، پژوهشی در اندیشه و آثار حکیم عمرخیام، نغمه‌ی زندگی، چاپ دوم1383
حسینس ایزانی، حجت الحق، دو رساله‌ی خیامی، اهل قلم، چاپ اول

نیما

زندگینامه نیما یوشیج و آشنایی با سبک شعری او


     
 علی اسفندیاری، مردی که بعدها به «نیما یوشیج» معروف شد، در بیست‌ویکم آبان‌ماه سال 1276 مصادف با 11 نوامبر 1897 در یکی از مناطق کوه البرز در منطقه‌ای به‌نام یوش، از توابع نور مازندران، دیده به جهان گشود.او 62 سال...


%D9%86%D9%8A%D9%85%D8%A7.jpg 
علی اسفندیاری، مردی که بعدها به «نیما یوشیج» معروف شد، در بیست‌ویکم آبان‌ماه سال 1276 مصادف با 11 نوامبر 1897 در یکی از مناطق کوه البرز در منطقه‌ای به‌نام یوش، از توابع نور مازندران، دیده به جهان گشود.
او 62 سال زندگی کرد و اگرچه سراسر عمرش در سایه‌ی مرگ مدام و سختی سپری شد؛ اما توانست معیارهای هزارساله‌ی شعر فارسی را که تغییرناپذیر و مقدس و ابدی می‌نمود، با شعرها و رای‌های محکم و مستدلش، تحول بخشد.
. در همان دهکده که متولد شد، خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده یاد گرفت”.
نیما 11 ساله بوده که به تهران کوچ می‌کند و روبه‌روی مسجد شاه که یکی از مراکز فعالیت مشروطه‌خواهان بوده است؛ در خانه‌ای استیجاری، مجاور مدرسه‌ی دارالشفاء مسکن می‌گزیند. او ابتدا به دبستان «حیات جاوید» می‌رود و پس از چندی، به یک مدرسه‌ی کاتولیک که آن وقت در تهران به مدرسه‌ی «سن‌لویی» شهرت داشته، فرستاده می‌شود بعدها در مدرسه، مراقبت و تشویق یک معلم خوش‌رفتار که «نظام وفا» ـ شاعر بنام امروز ـ باشد، او را به شعر گفتن می اندازد. و نظام وفا استادی است که نیما، شعر بلند «افسانه» که به‌قولی، سنگ بنای شعر نو در زبان فارسی است را به او تقدیم کرده است.


او نخستین شعرش را در 23 سالگی می‌نویسد؛ یعنی همان مثنوی بلند «قصه‌ی رنگ ‌پریده» که خودش آن‌را یک اثر بچگانه معرفی کرده است. نیما در سال 1298 به استخدام وزارت مالیه درمی‌آید و دو سال بعد، با گرایش به مبارزه‌ی مسلحانه علیه حکومت قاجار و اقدام به تهیه‌ی اسلحه می‌کند. در همین سال‌هاست که می‌خواهد به نهضت مبارزان جنگلی بپیوندد؛ اما بعدا منصرف می‌شود.
نیما در دی ماه 1301 «افسانه» را می‌سراید و بخشهایی از آن را در مجله‌ی قرن بیستم به سردبیری «میرزاده عشقی» به چاپ می‌رساند. در 1305 با عالیه جهانگیری ـ خواهرزاده‌ی جهانگیرخان صوراسرافیل ـ ازدواج می‌کند. در سال 1317 به عضویت در هیات تحریریه‌ی مجله‌ی موسیقی درمی‌آید و در کنار «صادق هدایت»، «عبدالحسین نوشین» و «محمدضیاء هشترودی»، به کار مطبوعاتی می‌پردازد و دو شعر «غراب» و «ققنوس» و مقاله‌ی بلند «ارزش احساسات در زندگی هنرپیشگان» را به چاپ می‌رساند. در سال 1321 فرزندش شراگیم به‌دنیا می‌آید ـ که بعد از فوت او، با کمک برخی دوستان پدر، به گردآوری و چاپ برخی شعرهایش اقدام ‌کرد.
نوشته‌های نیما یوشیج را می‌توان در چند بخش مورد بررسی قرار داد: ابتدا شعرهای نیما؛ بخش دیگر، مقاله‌های متعددی است که او در زمان همکاری با نشریه‌های آن دوران می‌نوشته و در آنها به چاپ می‌رسانده است؛ بخش دیگر، نامه‌هایی است که از نیما باقی مانده است. این نامه‌ها اغلب، برای دوستان و همفکران نوشته می‌شده است و در برخی از آنها به نقد وضع اجتماعی و تحلیل شعر زمان خود می‌پرداخته است؛ ازجمله در نامه‌هایی که به استادش «نظام وفا» می‌نوشته است.
آثار خود نیما عبارتند از: «تعریف و تبصره و یادداشت‌های دیگر» ، «حرف‌های همسایه»‌ ، «حکایات و خانواده‌ی سرباز» ، «شعر من» ، «مانلی و خانه‌ی سریویلی» ،‌«فریادهای دیگر و عنکبوت رنگ» ، «قلم‌انداز» ، «کندوهای شکسته» (شامل پنج قصه‌ی کوتاه)، ‌«نامه‌های عاشقانه»‌ و غیره.


و عاقبت در اواخر عمر این شاعر بزرگ، درحالی‌که به علت سرمای شدید یوش، به ذات‌الریه مبتلا شده بود و برای معالجه به تهران آمد؛ معالجات تاثیری نداد و در تاریخ 13 دی‌ماه 1338، نیما یوشیج، آغازکننده‌ی راهی نو در شعر فارسی، برای همیشه خاموش شد. او را در تهران دفن ‌کردند؛ تا اینکه در سال 1372 طبق وصیتش، پیکرش را به یوش برده و در حیاط خانه محل تولدش به خاک ‌سپردند.


نیما علاوه بر شکستن برخی قوالب و قواعد، در زبان قالب‌های شعری تاثیر فراوانی داشت؛ او در قالب غزل ـ به‌عنوان یکی از قالب‌های سنتی ـ نیز تاثیر گذار بوده؛ به طوری که عده‌ای معتقدند غزل بعد از نیما شکل دیگری گرفت و به گونه‌ای کامل‌تر راه خویش را پیمود.
سیداکبر میرجعفری، شاعر غزلسرای دیگر، بیشترین تاثیر نیما را بر جریان کلی شعر، در بخش محتوا دانسته و می‌گوید: «شعر نو» راههای جدیدی را پیش روی شاعران معاصر گشود. درواقع با تولد این قالب، سیل عظیمی از فضاها و مضامینی که تا کنون استفاده نمی‌شد، به دنیای ادبیات هجوم آورد. درواقع باید بگوییم نوع نگاه نیما به شعر بر کل جریان شعر تاثیر نهاد. در این نگاه همه اشیایی که در اطراف شاعرند جواز ورود به شعر را دارند. تفاوت عمده شعر نیما و طرفداران او با گذشتگان، درواقع منظری است که این دو گروه از آن به هستی می‌نگرند.
 «نیما یوشیج» به روایت دکتر روژه لسکو 
«نیما یوشیج» برای اروپاییان بویژه فرانسه زبانان چهره ای ناشناخته نیست. علاوه براینکه ایرانیان برخی از اشعار نیما را به زبان فرانسه ترجمه کردند، بسیاری از ایرانشناسان فرانسوی نیز دست به ترجمه اشعار او زدند و به نقد آثارش پرداختند. بزرگانی چون دکتر حسن هنرمندی، روژه لسکو، پروفسور ماخالسکی، آ.بوسانی و… که در حوزه ادبیات تطبیقی کار می کردند عقیده داشتند چون نیما با زبان فرانسه آشنابوده، بسیار از شعر فرانسه و از این طریق از شعر اروپا تأثیر پذیرفته است. از نظر اینان اشعار سمبولیستهایی چون ورلن، رمبو و بویژه ماگارمه در شکل گیری شعرسپیدنیمایی بی تأثیر نبوده است.
پروفسور «روژه لسکو» مترجم برجسته «بوف کور» صادق هدایت، که در فرانسه به عنوان استاد ایران شناسی در مدرسه زبانهای زنده شرقی، زبان کردی تدریس می کرد، ترجمه بسیار خوب و کاملی از «افسانه» نیما ارائه کرد و در مقدمه آن به منظور ستایش از این اثر و نشان دادن ارزش و اهمیت نیما در شعر معاصر فارسی، به تحلیل زندگی و آثار او پرداخت و نیما را به عنوان بنیانگذار نهضتی نو در شعر معاصر فارسی معرفی کرد.
دکتر رو»ه در مقدمه ترجمه شع افسانه در مقاله اش م نویسد:
«شعر آزاد» یکی از دستاوردهای اساسی مکتب سمبولیسم بود که توسط ورلن، رمبو و … در «عصر روشنگری» بنا نهاده شد و شاعران و نویسندگان بسیاری را با خود همراه کرد که نیمایوشیج نیز با الهام از ادبیات فرانسه یکی از همراهان این مکتب ادبی شد.
هدف در شعر آزاد آن است که شاعر به همان نسبت که اصول خارجی نظم سازی کهن را به دور می افکند هرچه بیشتر میدان را به موسیقی وکلام واگذارد. در واقع در این سبک ارزش موسیقیایی و آهنگ شعر در درجه اول اهمیت قرارمی گیرد.
شعر آزاد به دست شاعران سمبولیست فرانسه چهره ای تازه گرفت و به شعری اطلاق می شد که از همه قواعد شعری کهن برکنار ماند و مجموعه ای از قطعات آهنگدار نابرابر باشد.
در چنین شعری، قافیه نه در فواصل معین، بلکه به دلخواه شاعر و طبق نیاز موسیقیایی قطعه در جاهای مختلف شعر دیده می شود و «شعر سپید» در زبان فرانسه شعری است که از قید قافیه به کلی آزاد باشد و آهنگ دار بودن به معنای موسیقی درونی کلام از اجزا جدایی ناپذیر این نوع شعر است. که این تعاریف کاملاً با ماهیت و سبک اشعار نیما هماهنگی دارد.
در مجموع می توان گفت که:
.۱ نیما کوشید تجربه چندنسل از شاعران برجسته فرانسوی را در شعر فارسی بارور سازد.
۲ . نیما توانست شعر کهن فارسی را که در شمار پیشروترین شعرهای جهان بود ولی در چند قرن اخیر کارش به دنباله روی و تکرار رسیده بود را با شعر جهان پیوند زند و باردیگر جای والای شعر فارسی را در خانواده شعر جهان به آن بازگرداند.
.۳ نیما توانست عقاید متفاوت و گاه متضاد برخی از بزرگان شعر فرانسه را یکجا در خود جمع کند و از آنها به سود شعر فارسی بهره گیرد. او عقاید و اصول شعری «مالارمه» که طرفدار عروض و قافیه بود را در کنار نظر انقلابی «رمبو» که خواستار آزادی کامل شعر بود، قرارداد و با پیوند و هماهنگی بین آنها «شعر سپید» خود را به ادبیات ایران عرضه کرد.
۴ . نیما از نظر زبانشناسی ذوق شعری ایرانیان را تصحیح کرد و با کاربرد کلمات محلی دایره پسند ایرانیان را در بهره برداری از زبان رایج و جاری سرزمینش گسترش داد. او یکی از بزرگان شعر فولکلور ایران شمرده می شود.
.۵ نیما جملات و اصطلاحات متداول فارسی و صنایع ادبی بدیهی و تکراری را کنار نهاد تا از فرسودگی بیشتر زبان پیشگیری کند و اینچنین زبان شعری کهن فارسی که تنها استعداد بیان حالات ملایم و شناخته شده عرفانی و احساساتی را داشت، توانایی بیان هیجانات، دغدغه ها، اضطرابات و بی تابی های انسان مدرن امروزی را به دست آورد. بدین ترتیب زبان شعری «ایستا و فرسوده» گذشته را به زبان شعری «پویا و زنده» بدل کرد.
.۶ نیما همچون مالارمه ناب ترین معنی را به کلمات بدوی بخشید. او کلمات جاری را از مفهوم مرسوم و روزمره آن دور کرد و مانند مالارمه شعر را سخنی کامل و ستایشی نسبت به نیروی اعجاب انگیز کلمات تعریف کرد.
.۷ نیما همچون ورلن تخیل و خیال پردازی را در شعر به اوج خود رساند و شعر را در خدمت تخیل و توهم گرفت نه تفکر و تعقل.
.۸ نیما بر «وزن» شعر بسیار تأکید داشت. او وزن را پوششی مناسب برای مفهومات و احساسات شاعر می دانست.
تراود مهتاب

می تراود مهتاب

می درخشد شبتاب

نیست یک دم شکندخواب به چشم کس ولیک

غم این خفته چند

خواب در چشم ترم می شکند

نگران با من ایستاده سحر

صبح می خواهد از من

کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر

در جگر لیکن خاری

از ره این سفرم می شکند

نازک آرای تن ساق گلی

که به جانش کشتم

و به جان دادمش آب

ای دریغا به برم می شکند

دستهای سایم

تا دری بگشایم

بر عبث می پایم

که به در کس آید

در ودیوار به هم ریخته شان

بر سرم می شکند

می تراود مهتاب

می درخشد شبتاب

مانده پای ابله از راه دور

بر دم دهکده مردی تنها

کوله بارش بر دوش

دست او بر در می گوید با خود

غم این خفته چند

خواب در چشم ترم میشکند
منبع:خبرگزاری دانشجویان ایران

sms

 

می خوامت نه به خاطر رفاقتت... نه به خاطرصداقتت... نه واسه شرافتت... ظرافتت... رشادتت... حسادتت... می خوامت فقط به خاطر خود کثافتت

 

*تولد عیسی مسیح  و جشن کریسمس و آغاز سال نو میلادی و اغاز ژانویه به تو هیچ ربطی نداره خودتو قاطی نکن

 

*هر موقع یه مگس بی خیال از کنارت رد شد ... بدون هنوز هیج گهی نیستی

 

* پول نداره ، خونه نداره ، موبایل نداره ، قیافه نداره ، همه جا پیاده میره آخه ماشین نداره ، جوک زیاد میگه ولی اصلا خنده نداره ، خیلی وراجی میکنه ولی منو که می بینه زبون نداره ، آهنگ زیاد میخونه ولی صدا نداره ، میگه منو دوست داره ولی دوسم نداره ، یه زمانی منو داشت ولی حالا منم نداره ، هنوز دوسش دارم ولی لیاقت نداره ، همه ی اینا دروغ بود هیچکدوم حقیقت نداره ، چون دل من کسی رو به جز تو دوست نداره

 

*ترکه میره بهشت زیر پای مادرا له میشه

 

*رشتیه می خواد به بچه محلاش ضد حال بزنه ، زن ایدزی می گیره

به یکی میگن: یک جمله بگو که توش سه تا دروغ باشه !!!میگه: دانشگاه آزاد اسلامی

 

گرکه گشاد گشاد راه میرفت! ازش میپرسن چرا گشاد راه میری؟ میگه : رفتم خونه شنگول و منگول گفتم: منم مادرتون ! باباشون باور کرد!

 

*یه روز یه ترکه از یه پسره می‌پرسه بچه کجایی؟ میگه بچه امام حسین. ترکه میزنه زیر گریه و پسره رو بغل می‌کنه میگه علی اصغر چه بزرگ شدی! 

 

* امروز داشتم از جلو گلفروشی رد میشدم دیدم قشنگترین گل دنیا نیست.... نگران شدم....... اس ام اس دادم بگم گوسفند برا چی خوردیش..؟!!

 

* اگهی ازدواج: خانومی هستم تحصیل کرده،زیبا،با موهای مشکی و بلند،چشم های مشکی،اندامی مناسب و سکسی،کمری باریک،کاملا معاشرتی،دارای اپارتمان و ماشین اخرین مدل و با وضع مالی عالی،که حاضر به ازدواج با هیچ مردی نیستم....فقط اگهی دادم دلتون بسوزه

 

* گذشت......

.

.

.

گذشت اون روزی که این پایین خبری بود

 

* (مخصوص ساعت 3 نصفه شب)ببین یکی می خواست الان بهت اس ام اس بزنه بیدارت کنه
من نذاشتم بیدارت کنه - کار خوبی کردم ؟

 

* ببخشید از معاملات عشقی مزاحمتون میشم می خواستم ببینم شما قلبتون مستاجر نمی خواد؟؟؟!!

* تو مثل خورشید میمونی میدونی چرا؟....................................

...................................چون از نگاهه اول معلوم بود که از پشت کوه اومدی

 

* خطبه عقت رشتی: النکاح سنتی.......بعدش خوش به حال امتی.....

* شعارهای جدید انرژی هسته ای: انرژی هسته ای آزاد باید گردد!  آمریکا در چه فکریه... ایران پر از هسته‌ایه! وای اگر انرژی هسته ای حق مسلم ماست!  تا خون در رگ ماست... انرژی هسته ای حق مسلم ماست!  عقاب آسیا کیه؟ ... انرژی هسته ایه!  ما انرژی هسته ای میخوایم ، یالا یالا ، حالا وای وای ، وای وای وای وای

* میدونی بنی‌آدم اعضای یکدیگرند یعنی چی؟ یعنی مثلا تو جیگر منی!

 

* مژده به آقایان : پژو 405 بدون ایر بگ ‏- بدون کمربندایمنی – آماده آتش سوزی بدون دلیل – بهترین عیدی برای همسر دلبندتان

* +

-

+

-

+

-

+

-

+

-

+
بشین جمع و تفریق کن ببین چندمین باره سرکار رفتی؟

 

* استقلالیه میره حرم امام رضا میگه اخه اقا شما با این همه طلا چرا هشتم شدی

 

* دختر بچه ظهر به مامانش می گه مامان تو نیستی بابا با دختر دائی می ره تو اتاق خواب و ... مامانش می گه دخترم بقیش رو شب جلوی بابا بگو.  شب دختره جلوی باباش می گه : مامان تو که نیستی بابا با دختر دائی می رن تو اتاق خواب همون کاری رو با هم می کنند که تو با پسر دایی تو اتاق خواب می کنی

 

* گرگه میره در خونه شنگول و منگول در میزنه، مادره میگه: بچه‌ها نیستن، بیا تو 

 

* یک ضرب المثل رشتی هست که میگه رسیدی خونه بزن تو گوش زنت تو نمیدونی برای چی زدی ولی اون میدونه برای چی خورده

* جهت با شکوه تر برگزار شدن نماز جمعه قزوین سوره بقره به رکوع اضافه شد

 

* آدما 2 دسته هستند:اونای که روشون مگس می شینه و اونای که روشون مگس نمی شینه دسته اول ادمای خیلی گهی هستن و دسته دوم معلوم هیچ گهی نشدن!!!

 

* انگشتتو مشت کن..... مشته؟

مشته مشته؟

حالا محکم بزن تو چشمت تا کور بشی دوریمو نبینی......!!!

 

* آخه بز... آخه خر... آخه گوسفند... الاغ... میمون... گورخر.... خرس گنده......... این همه حیوون . چرا

* قیمت میوه افزایش یافت..........................قدر خودتو بدون هلو  

 

* سریع ترین دوربین جهان اختراع شد. این دوربین می تونه از خانم ها در لحظه ای که دهانشون بسته است عکس بگیره!

 

* خوردن شیرینی خیلی راحته٬ خوندن داستان شیرین هم راحته٬ اما پیدا کردن دوست شیرین خیلی سخته! تو چطوری منو پیدا کردی

* پسر خوب چگونه پسری است ؟ پسری که اولا دوست دختر نداشته باشه دوما دوست دختر نداشته باشه سوما دوست دختر نداشته باشه چهارما دوست دختر نداشته باشه ..... چون دوست دختر بنای اولیه منحرف شدن این گل های پاک   باغ زندگی است 

 

* نگاه منطقی یک ترک به زندگی : تا حالا فکر کردی اگه توماس ادیسون نبود..مجبور بودیم تو تاریکی تلویزیون نگاه کنیم

 

* دوست دارم تو سیب باشی و من چاقو پوستتو بکنممممم می دونی چرا؟؟؟ چون چاقو بخواد پوست سیب رو بکنه باید همش دورش بگرده

 

* اولین تست لو رفته کنکور 86: هزینه مکالمات بین شهری تو همه جای کشور 499 ریال شده !! از کی تا حالا؟؟
الف)از وقتی ایران سل اومده.
ب)از وقتی ایران وبا اومده .
ج)از وقتی ایران طاعون اومده.
د) اصلا به تو چه شمارتو بگیر

* از یکی میپرسن : " ربنا آتنا فی الدنیا حسن و فی الاخره حسن و قنا عذاب النار " ینی چی ؟!میگه یعنی این دنیا خوبه حسن ولی آخرت خیلی خطرناکه حسن

 

* تا حالا کون مورچه دیدی؟ دلم برات اونقدر شده  :-P

 

* قزوینیه جلو آینه لخت میشه... خودشو میبینه، میگه: یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم!

* ترکه داشت با یه خره شطرنج بازی میکرده یکی رد می شه میگه عجب خر باهوشی، ترکه میگه زیاد هم باهوش نیست یک یک مساوی هستیم !

* به قزوینیه می گن شیرین ترین خاطره زندگیت چیه؟ می گه یه عروسی رفتیم مردا و پسرها قاطی بودند

 

* میدونی چرا خرا همیشه سرشون پاینه؟ چون ترک ها براشون آبرو نذاشتن

* ترکه تو خیابون یه زنه رو ماچ می کرده پلیس میاد میگه چه غلطی داری می کنی میگه: معلم کلاس اولمه

 

* خره وسط جنگل داد میزنه: من شیر میخورررررم.. پلنگ میخورررم..... گرگ میخورم..... شیره از پشت درخت میاد بیرون، خره میگه بعضی وقتها گه زیادی هم میخورم!!

* تهرانیه تو حج پرده ی کعبه رو گرفته بوده میگفته خدایا توبه دیگه واسه ترکا جوک نمیسازم...یه ترکه زد رو شونش گفت داداش قبله کدوم طرفه؟! فارسه داد میزنه: خدایا خاطره که میتونم تعریف کنم؟

* ترکه شب عروسیش نمیدونه به زنش چی بگه ...میگه خانوادت میدونن تو اینجایی؟؟

 

* به ترکه می گن اگه یه دختره خوشگل و باحال بهت راه بده چی کار می کنی ...؟می گه ازش سبقت می گیرم

 

* ترکه یه پلیس رو میکشه زنگ میزنه 110 میگه:میبینم که 109 نفر شدین

 

دوستت ندارم به اندازه ی اقیانوس، . چون یه روز تموم میشه . دوستت ندارم به اندازی خورشید، . چون غروب میکنه . دوستت دارم . به اندازی روت که هیچوقت کم نمیشه.

 

می دونی اگه توی یک جیبت 80 هزار تومان و توی جیب دیگرت یه چک پول باشه چی می شه؟ بابات داد می زنه می گه: پدرسوخته! چرا شلوار منو پوشیدی؟

 

خبرنگار از ترکه می پرسه نظر شما درباره اینکه این کوچه اسفالت نیست چیه؟؟ترکه میگه:به نام خدا و با عرض سلام خدمت دست اندرکاران صدا وسیما و با عرض سلام ویژه خدمت مقام معظم رهبری و خانواده معظم شهدا وجانبازان و ایثارگران, من بچه این محل نیستم

در گورستان اثر آنتوان چخوف

 

در گورستان
آنتوان چخوف
ترجمه: سروژ استاپانیان





«کجا رفت بهتان‌ها و غیبت‌ها

و وام‌ها و رشوه‌های او؟» - هاملت



آقایان، هوا دارد نرم نرمک تاریک می‌شود، حالا هم که این باد لعنتی شروع شده صلاح نمی‌دانید به خیر و به سلامتی برگردیم خانه‌هامان؟

باد بر برگ‌های زرد و پژمرده‌ی توس‌ها می‌وزید و قطره‌های درشت آب را از برگ‌ها بر سرمان فرو می‌ریخت. پای یکی از همراهان‌مان روی خاک ِ رس ِ لیز و نمناک لغزید. او به صلیبی کهنه و خاکستری رنگ چنگ انداخت تا نیفتد و روی سنگ قبر چنین خواند: « یگور گریازنوروکف، کارمند پایه ۴، دارنده‌ی نشان ...» همراه‌مان گفت:
- این آقا را می شناختم... عاشق بی قرار زن خودش بود و نشان «استانیسلاو» داشت و اهل مطالعه‌‌ی کتاب هم نبود... معده‌اش نقص نداشت- همه چیز را به راحتی هضم می‌کرد... مگر زندگی همین چیزها نیست؟ به نظر می‌رسد هیچ لزومی نداشت بمیرد، اما -حیف!- حیف که دست ِ تقدیر به آن دنیا روانه‌اش کرد... طفلکی قربانی سوءظن‌ها و شک‌های خود شد. یک روز که پشت ِ در ِ اتاق گوش ایستاده بود یکهو در باز شد و ضربه‌ی چنان محکمی به کله‌اش وارد آمد که دچار خون‌ریزی مغزی شد( آخر این بیچاره مغز داشت) و ریق رحمت را سرکشید. و اما زیر آن مجسمه‌ای که می‌بینید، مردی آرمیده که از گهواره تا گور از هر چه شعر و هر چه طنز است، نفرت داشت... و حالا روی سنگ‌ِ قبرش را - من‌باب دهن کجی- با شعرپرکرده‌اند...آقایان، یک کسی دارد به این طرف می‌آید!

مردی با پالتو نیم‌دار و چهره‌ی ارغوانی و گونه‌های از ته تراشیده، به جمع ما پیوست. از زیر بغلش یک بطر ودکا و از توی جیبش یک بسته کلباس، نمایان بود. با صدای گرفته‌اش پرسید:

-          آقایان، کسی از شما قبر موشکین ِ هنرپیشه را می شناسد؟

او را تا سرِ قبر موشکین ِ هنرپیشه که دو سال پیش درگذشته بود همراهی کردیم. پرسیدیم:

-          جنابعالی کارمند هستید؟

-       خیر، بنده هنرمندم... در این دور و زمانه، تمیزدادن هنرمند جماعت از کارمندان دون‌پایه‌ی خلیفه‌گری کار ساده ای نیست. تشخیص شما درست است... گرچه مقایسه‌ای که کردم زیاد هم پرت نبود، اما گمان کنم چنین مقایسه‌ای به دل کارمند جماعت بنشیند.

مزارِ موشکینِ هنرپیشه که به زحمت پیدایش کرده بودیم اندکی نشست کرده و پوشیده از علف هرز بود، در واقع شکل و شمایل یک مزار را از دست داده بود... صلیب کوچک و ارزان قیمت قبر- صلیبی پوشیده از خزه‌ی سبزرنگ که از گذشت ایام سرد، سیاهی می‌زد- به موجودی پیر و نزار و بیمار می‌مانست. بر سنگ گورش چنین می خواندیم:

«به دوست فراموش شدنی‌مان موشکین...»

روزگار غدار پیشوند «نا» را از کلمه‌ی « ناشدنی‌مان» زدوده و دروغ و ریای انسان ها را اصلاح کرده بود. مردِ هنرپیشه، پای مزار موشکین زانو زد- در این حال، کلاه و زانوانش با خاک نمناک مماس می‌شدندـ آهی کشید و گفت:

-          هنرپیشه‌ها و روزنامه‌چی‌ها، برای برپاساختنِ مجسمه‌ی او پولی جمع کردند و ... همه را تحویل میخانه‌چی ها دادند...

-          منظورتان چیست؟

-       همین که گفتم، پولی جمع کردند، در روزنامه‌ها دادار و دودور راه انداختند، بعدش هم پول‌ها را بالا کشیدند... البته قصدم از این حرف‌ها آن نیست که به کسی سرکوفت بزنم... همین‌جوری گفتم... خوب آقایان، به سلامتی! به سلامتی شما و به یاد ابدی این مرحوم!

-          معروف است که الکل، بیماری می‌آورد و یاد ابدی و ملال. یاد ابدی که هیچ، خدا اگر یاد موقتی هم به آدم بدهد، باید شکرش را به‌جا آورد.

-       حق باشماست... می‌دانید، موشکینِ مرحوم، هنرمند سرشناسی بود. وقتی جنازه را بلند می‌کردند حداقل ده‌تا تاجِ گل، پشت سرش راه افتاد اما حالا... پاک از یادها رفته! و جالب این‌جاست آن‌هایی که دوستش می‌داشتند فراموشش کرده‌اند ولی کسانی که چوبش را خورده بودند هنوز فراموشش نکرده‌اند. خود من مثلاً، تا عمر دارم به یادش خواهم بود چون غیر از شر و بدی، چیزی از او عایدم نشده است. باری، گرچه دوستش ندارم با این همه، خدا رحمتش کند.

- چه بدی‌ در حق شما کرده بود؟

- بدی‌های فراوان! خدا بیامرز، بلای جانم شده بود... وجودش برای من در حکم وجود یک جانی و راهزن بود. خدا رحمتش کند! می‌دانید، او را الگوی زندگی ام قرار دادم، راهنمایی‌هایش را پذیرفتم و هنرپیشه‌‌گی پیشه کردم. او مرا اغوا کرد و من مفتونِ زندگیِ پر جوش و خروش دنیای هنر شدم. وعده‌های فراوان داد اما چیزی جز اشک و اندوه نصیبم نکرد... هنرمند جماعت، سرنوشت تلخی دارد! من که همه چیزم از دستم رفت: هم جوانی و هم هوش و حواس، هم عقل سلیم، هم وجناتِ بشری... نه ستاره‌ای در هفت آسمان، نه کفش سالمی به پا، نه شلوار بی‌وصله‌ای... این بدکردار، حتی ایمانم را از دستم گرفت! و تازه، کاش استعدادی هم در کارم بود! ... زندگی‌ام تباه شد... آقایان، انگار هوا سرد شد... میل ندارید جرعه‌ای بالا بروید! آن‌قدرهست که گلوی همه‌مان را تر کند...

- بخوریم... یادش تا ابد زنده! گرچه دوستش ندارم... درست است که حالا زیر خاک خوابیده ولی در این دارِ دنیا، فقط او را دارم... و این، آخرین بار است... دیگر به دیدنش نخواهم آمد... می‌دانید، به تشخیص پزشک ها به زودی به علت افراط در مشروب‌خوری، می‌میرم... آمده‌ام با او خداحافظی کنم! آدم باید از سر تقصیر دشمن‌هایش هم بگذرد.

مردِ هنرمند را به حالِ خودش رها کردیم تا با مرحوم موشکین به خلوت بنشیند و راه افتادیم. نم نم باران سرد شروع شده بود.

سرِ پیچِ خیابان اصلی گورستان که شن‌ریزی شده بود با تشییع جنازه‌ی تازه‌ای روبرو شدیم: چهار گورکن با کمربندهایی از مشمعِ سفید و چکمه‌های گل‌آلودی که برگِ درختان به آن‌ها چسبیده بود در حال حمل یک تابوتِ قهوه‌ای رنگ بودند. هوا داشت تاریک می‌شد. گورکن‌ها عجله داشتند، سکندری می‌رفتند و برانکاری را که تابوت روی آن قرار داشت، ننووار تاب می‌دادند...

- آقایان، دو ساعتی هست که این‌جا پرسه می‌زنیم و این، سومین جنازه است که... چطور است برگردیم خانه؟

۱۸۸۴

مجموعه آثار چخوف، جلد اول