قصه ی وفا

به خاطر آور ، که آن شب به برم
 گفتی که : بی تو ، ز دنیا بگذرم
 کنون جدایی نشسته بین ما
 پیوند یاری ، شکسته بین ما
گریه می کنم
 با خیال تو
به نیمه شب ها
 رفته ای و من
 بی تو مانده ام
 غمگین و تنها
 بی تو خسته ام
 دل شکسته ام
 اسیر دردم
 از کنار من
 می روی ولی
 بگو چه کردم
رفته ای و من آرزوی کس
به سر ندارم
 قصه ی وفا با دلم مگو
 باور ندارم

                   ایرج جنتی عطائی

نلسون ماندلا

«نلسون رولیهلاها ماندلا» در هجدهم جولاى سال ۱۹۱۸ در شهر «ترانسکى» در آفریقاى جنوبى متولد شد. پدرش «هنرى ماندلا» نام داشت و رئیس قبیله تمبو بود. «ماندلا» تحصیلات دانشگاهى خود را در کالج «فورت هیر» و دانشگاه «ویت واترز راند» گذراند و در سال ۱۹۴۲ در رشته حقوق از دانشگاه فارغ التحصیل شد. او در سال ۱۹۴۴ به کنگره ملى آفریقا (anc) پیوست و از سال ۱۹۴۸ به بعد به مخالفت و مقاومت در برابر سیاست هاى نژادپرستانه حزب ملى حاکم بر آفریقاى جنوبى پرداخت. او در خلال سال هاى ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۱ بارها به اتهامات مختلف به دادگاه کشانده شد و عاقبت در سال ۱۹۶۱ از جمیع اتهامات وارده تبرئه شد.با ممنوعیت فعالیت کنگره ملى آفریقا در سال ۱۹۶۰ «ماندلا» براى تشکیل شاخه اى نظامى در کنگره طرحى ارائه کرد که در ژوئن سال بعد توسط هیات اجرایى طرح مزبور مبنى بر استفاده از تاکتیک هاى خشن نظامى مورد بررسى قرار گرفت و در نهایت اعلام شد که کنگره هیچ ممانعتى از فعالیت هاى نظامى ماندلا و همفکرانش در کنگره به عمل نخواهد آورد. در سال ۱۹۶۲ ماندلا به اتهام فعالیت هاى سیاسى به پنج سال زندان با اعمال شاقه محکوم و دو سال بعد به همراه تعداد زیادى از سران و رهبران کنگره به دادگاه خوانده شد و این بار به اتهام تلاش براى سرنگونى حکومت با توسل به خشونت به محاکمه کشیده شد. دفاعیات «ماندلا» در خلال این دادگاه با اقبال بین المللى مواجه شد.

در ۱۲ ژوئن ،۱۹۶۴ هشت نفر از سران که نام ماندلا نیز در بین آنها بود مجرم شناخته شده و به حبس ابد محکوم شدند. سال هاى زندان ماندلا از سال ۱۹۶۴ تا ۱۹۸۲ در زندان جزیره «روبن» گذشت و پس از آن به زندان «بوسمور» منتقل شد. او در خلال این سال ها در زندان به شخصیتى برجسته و محکم بدل شد و در میان زندانیان به شهرت رسید.از همان سال ها بود که او به عنوان قوى ترین رهبر سیاسى سیاه پوستان آفریقاى جنوبى مطرح شد و به سمبل مقاومت جنبش ضد تبعیض نژادى تبدیل شد. او در تمام این سال ها حاضر نشد براى آزادى از مواضع سیاسى خود کناره گیرى کند و عاقبت در ۱۸ فوریه ۱۹۹۰ از زندان آزاد شد و بلافاصله به فعالیت هاى سیاسى خود بازگشت و سرانجام در سال ۱۹۹۱ اولین جلسه رسمى کنگره ملى آفریقا را تشکیل داد که از سال ۱۹۶۰ با ممنوعیت مواجه شده بود. او در همان سال به ریاست کنگره ملى آفریقا انتخاب شد و دوست و یار قدیمى اش «اولیور تامبو» نیز او را در این امر یارى کرد و تا به امروز که دیگر از فعالیت هاى سیاسى خود کاسته است الگوى مقاومت و تلاش براى سیاهان به شمار مى رود.

امیلیانو زاپاتا

بهتر است روی پا هایمان بمیریم تا اینکه روی زانوهایمان زندگی کنیم.امیلیانو زاپاتا

«امیلیانو زاپاتا» از رهبران برجسته قیام بزرگ مردم مکزیک علیه رژیم دیکتاتورى «پورفیریو دایاز» به شمار مى آید که در سال ۱۹۱۰ آغاز شد و به واسطه نقش موثرى در جریان انقلاب و رشادت هاى کم نظیرش به یکى از قهرمانان ملى مکزیک بدل شد و به همین دلیل جنبش انقلابى که از ایالت «چیاپاس» مکزیک آغاز شد را به احترام او «زاپاتیستا» یا «زاپاتیستاس» مى خوانند.

نام «ایلیانو زاپاتا» بر بسیارى از ساختمان ها، کوچه ها و خیابان هاى امروز مکزیک نهاده شد تا بدانجا که براى مدتى نام او بر اسکناس هاى رایج کشور نیز نقش بست.«امیلیانو زاپاتا سالازار» در هشتم اوت ۱۸۷۹ در ایالت مرکزى «موره لوس» در روستایى به نام «آنه نه چوئیلکو» (که امروزه «آیالا» نام دارد) از «گابریل زاپاتا» و «کلئوفاس سالازار» متولد شد. آن روزها رژیم دیکتاتورى «دایاز» بر مکزیک حکومت مى کرد که در سال ۱۸۷۶ به قدرت رسیده بود. خانواده «زاپاتا» که از اوضاع مالى متوسطى برخوردار بود اما در این بین توانسته بود با مقاومت در برابر شرایط سخت اجتماعى، استقلال خود را حفظ کند و با تمام قوا به حراست از اراضى تحت تملک خود پرداخت. «ایلیانو زاپاتا» در آن روزها به بى پروایى و شجاعت اشتهار داشت و ردپاى او در مسابقات رام کردن اسب هاى وحشى و گاوبازى همیشه به چشم مى خورد. شهرتى که او به واسطه شجاعت و مهارتش به دست آورده بود موجب شد تا در چشم متمولین و مالکین مکزیک جلوه کند و بیشتر با این جماعت حشر و نشر داشته باشد اما به وضوح مشخص بود که علاقه او به مردمان طبقه پائین و روستاییان بسیار شدید و عمیق بود.

او در سن ۳۰ سالگى به فرماندهى نیروهاى دفاعى روستا منصوب شد و او را به سخنگو و نماینده هم ولایتى هایش بدل کرد. او که خود اصالتاً از دو نژاد «اسپانیایى» و «آمریکاى لاتین» بود و مکزیکى خالص به حساب نمى آمد خیلى زود براى احقاق حقوق مهاجران هندى وارد بحث و جدل و در نهایت درگیرى شد. او از آنکه عده اى خاص سعى در به چنگ آوردن زمین هاى کشاورزان داشتند سخت ناراحت بود و عاقبت با چشمان خود دید که ایادى دولت نه تنها یک زمین که یک روستاى کامل را غصب کردند و تمام اهالى آنجا را به سختى شکنجه و آزار دادند.

او سال هاى متعددى در جهت کسب حقوق از دست رفته کشاورزان و رعایا به روش هاى دوستانه و مسالمت آمیز متوسل شد اما پس از عقیم ماندن تمام آن تلاش ها، فرماندار سرکش ایالت «موره لوس» را براى عکس العمل تحت فشار قرار داد و عاقبت با دیدن رفتار بى تفاوت دولت نفرتش شعله ور شد و با جمع کردن و مسلح کردن عده اى از دوستانش، خود وارد عمل شد و در اولین گام تعدادى از زمین هاى غصب شده روستائیان را بازپس گرفت.

در سال ۱۹۱۰ و نزدیک شدن انتخابات «دایاز» با رقیبى به نام «فرانچسکو مادرو» مواجه شد و در حالى که به شدت احساس خطر مى کرد، «زاپاتا» با «مادرو» دست همکارى داد و او را به عنوان امید تغییر نظام استبدادى حاکم بر جامعه مطرح کرد.«دایاز» در انتخابات مغلوب «مادرو» شد و قول اصلاح قوانین مربوط به اراضى کشاورزان را داد اما نتایج آن «زاپاتا» را راضى نکرد و آنها را «ناتوان» و «تکرار قوانین گذشته» خواند و این در حالى بود که «مادرو» پیروزى خود در انتخابات را مدیون انقلابیون بود. «زاپاتا» دوباره تشکیل ارتش داد و در مقابل «مادرو» از او خواست تا سلاح هایشان را تحویل دهند و از تحرک بپرهیزند. «زاپاتا» هم در جواب او گفت: «اگر مردمانى که امروز سلاح به دست دارند، نمى توانند به حق خود برسند، مردم غیرمسلح که عاقبت شان زار است.»در همین اثنا بود که «مادرو» در رقابت با ویکتوریانو هوئرتا» شکست خورد و «هوئرتا» به قدرت رسید و در اولین گام «دایاز» دیکتاتور را مورد عفو قرار داد و در مقابل اصلاح قوانین اراضى از خود مقاومت نشان داد. خشم دهقانان از چنین اظهارنظرى آنان را به حمایت از «زاپاتا» کشاند و در شمال مکزیک هم به تشکیل گروهى به نام «ویلیستاس» به رهبرى «پانچو ویلا» انجامید. به رغم تضاد عقیدتى بین «زاپاتا» و «ویلا» اشتراکشان در مخالفت با «هوئرتا» به اتحادى تحت رهبرى «ونوسیتانو کارانزا» انجامید که به خلع «هوئرتا» منجر شد.هوش فوق العاده و شم نظامى قوى «زاپاتا» دستگیرى او را بسیار مشکل کرده بود. عاقبت در ۹ آوریل ۱۹۱۹ «گوجاردو» به نمایندگى از دولت «زاپاتا» را براى دیدارى دوستانه دعوت کرد و «زاپاتا» با شنیدن پیغام به راه افتاد و پس از طى یک روز به مکان ملاقات رسید و در بدو ورود هدف گلوله هاى نظامیان در کمین قرار گرفت. با مرگ «زاپاتا» ارتش آزادى از هم گسیخت.
فیلمی نیز بر اساس سرگذشت وی تهیه شده است

شروع فعالیت

بازدید رو که نگاه می کنم تعجب می کنم که چرا این همه آدم نظر نمی دن.

اما خوب شاید براشون مهم نیست.

از همه اون هایی که نظر دادن تشکر می کنم. ولی بازم بیاین.

الان سرم یک مقدار شلوغه اما بازم هر موفق بیکار باشم یعنی درس مزاحمم نشه میام و آپ می کنم. خیلی دلم تنگ شده بود بیام و یه پست بزارم ولی الان دیگه اومدم دیگه طاقت ندارم آخه یک سری مطلب جالب پیدا کردم که شماها هم شاید خوشتون بیاد.