گفت وگو با هوشنگ چالنگی، شاعر (قسمت اول)

برگرفته از سایت خبری شرق
ما چند نفر«شعر دیگر» بودیم

مجتبا پورمحسن ؛ هوشنگ چالنگی شاعر شعر دیگر است. شعر دیگر به صورت کتاب در دو شماره در فواصل سال های 1347 تا 1350 منتشر شد. پرویز اسلامپور، فیروز ناجی، بیژن الهی، رضا زاهد، بهرام اردبیلی و هوشنگ چالنگی و یدالله رویایی از جمله شاعرانی بودند که آثارشان در شعر دیگر منتشر شد. اما بسیاری از شاعران این گروه پس از چند سال یا شعر را رها کردند یا ترجیح دادند خلوت شاعرانه ای اختیار کنند. اگر بیژن الهی هنوز شعر می نویسد و کتاب چاپ نمی کند، هوشنگ چالنگی به گفته خودش از سال 1350 به این سو شعر را جدی دنبال نکرده است. اکثر شاعران شعر دیگر علاقه ای به چاپ آثارشان نداشته اند. اولین کتاب هوشنگ چالنگی با نام «زنگوله تنبل» در سال 80 منتشر شد که مجموعه ای از شعرهای شاعر در سال های 47 تا 50 بود. اما این شعرها با سی سال تاخیر و توسط دوست قدیمی اش بیژن الهی منتشر شد. خیلی ها تاخیر سی ساله در چاپ شعرهای چالنگی را به لجاجت او نسبت داده اند. اما خودش می گوید که اصلاً به فکر چاپ کتاب نبوده است. چالنگی متولد 1320 در مسجد سلیمان است و قرار است به زودی مجموعه ای از شعرهای سال های 50 تا 82 خود را منتشر کند. گفت وگوی شرق را با هوشنگ چالنگی بخوانید.



 چی شد که پس از سی سال کتاب چاپ کردید؟

این مجموعه، شعرهایی بود که تعدادی از آنها با بچه های شعر دیگر چاپ شده بود. در همان دو کتاب «شعر دیگر» بخشی از شعرها هم در «اندیشه و هنر» شمیم بهار منتشر شده بود. این کارهایی بود که بیژن الهی قرار بود دربیاورد. چون او شرکت چاپ و نشر داشت به نام 51، که یکسری کتاب در آنجا درآوردند منجمله آثار رنه شار و هنری میشو و کارهای سینمایی. بعدش در حقیقت دیگر نمی دانستم این مجموعه کجاست. مدتی دست به دست گشت ولی آخرش پیش بیژن الهی بود. من هم که دیگر رفتم دنبال تاهل و مسوولیت، دیگر جدا افتادیم. بعد از سفری که به هند رفتم و برگشتم در سال 1347 به عنوان معلم استخدام شدم. رفتم شهرکرد و بعد ازدواج کردم، دیگر بین ما فاصله افتاد. بچه های دیگر مثل بیژن الهی، فیروز ناجی و محمود شجاعی کار کردند. از سال 50 که منتقل شدم اهواز دیگر اصلاً از آنها خبری نداشتم. تا اینکه باخبر شدم خانم خدیوی، مدیر انتشارات سالی ـ که با بچه های خوزستان آشنا هستند ـ پیغام فرستادند که این مجموعه شما پیش بیژن است و من گرفته ام و به قول شما بعد از 30 سال می خواهم چاپ کنم. گفت که اجازه چاپ بدهید که من اجازه چاپ دادم و منتشر شد. دیگر به من برای ویراستاری کتاب هم مهلتی ندادند وگرنه به نظر خودم بعضی از کارها دیگر به درد چاپ کردن نمی خوردند؛ با این حال من یک فرصتی پیدا کردم آمدم تهران و یک بررسی مختصری کردم و به قول شما درست پس از سی سال چاپ شد.

شعرهای شما در کنار شعر شاعران دیگر چاپ شد. اکثر بچه های شعر دیگر کتاب چاپ کردند. چطور شد شما به صرافت چاپ کتاب نیفتادید؟

دیگر اینطور شد. زندگی من به سمت دیگری رفت. 

شما کلاً شعر را کنار گذاشته بودید؟

زندگی جوری شد که من دیگر فعالیت دوران جوانی ام را نداشتم و الان هم ندارم.

البته چون نمی توانم سکوت کامل داشته باشم می نویسم ولی خیلی کم. البته به صورت یک مجموعه درآمده، مجموعه ای از شعرهای 81 و 82 به آن طرف. 

شعرهای قبل از 82؟

زنگوله تنبل مجموعه شعرهای سال های 47 تا 50 است. از شعرهای سال های 50 تا 82 مجموعه ای آماده کرده ام، مثل اینکه خود خانم خدیوی می خواهند منتشرش کنند. 

چرا شاعران «شعر دیگر» کلاً گوشه گیر بودند و نسبت به چاپ شعر رغبت چندانی نداشتند؟

اینگونه شد. کسی هم بود که در بین بچه های گروه پرکارتر بود و کارش به نوعی کلاسمان بالاتری از ما داشت و از 20سالگی مجموعه شعر داشته، «تراخم»، «سرطان»، «ناخوشی ها» و.... ولی همان طور که شما گفتید کتاب در نیاورده .

در حالی که بیژن الهی خیلی پر کار است و سطح کارش هم بسیار بالاست. تعدادی از « ناخوشی ها»یش در «روزنه»ی رویایی چاپ شد. تعدادی از آنها در جزوه شعر منتشر شد. اینها همه مجموعه هستند. اینکه می گویید چرا کتاب چاپ نکردید. حالا من یکی اینطور بودم. کتاب «محمود شجاعی» را خود بیژن الهی در شرکت 51 منتشر کرد. یا مثلاً کارهای فیروز ناجی را همین طور. ولی کارهای خودش را که بیش از همه ما شعر دارد و تا همین الان هم دارد کار می کند در نیاورد. یک سری از شعرهایش هم از «تماشا» منتشر شد که یک سالی فیروز ناجی اداره اش می کرد. اما کتاب نه، کتاب منتشر نکرد.

فقط بحث چاپ کتاب نیست. یکجور گوشه گیری خاصی در بچه های شعر دیگر هست. آن از بهرام اردبیلی که قبل از مرگش تا سال ها خبری از او نبود، پرویز اسلامپور هم که بعد از چاپ چند کتاب دیگر اصلاً پیدایش نشد.

بهرام هم تقریباً مثل من بود. کم کار می کرد. هر چند یک مقدار کار پیش همشیره اش داشت که مفقود شد. پرویز اسلامپور هم با ما بود. یادم رفته بود بگویم. یک دوره من فرانکلین کار می کردم من و پرویز اسلامپور همکار بودیم، در سال های 47 و 48 در انتشارات فرانکلین که وابسته به امریکایی ها بود و در چهار راه کالج قرار داشت. ولی پرویز نسبت به ما خیلی خوب کتاب چاپ کرد. 

اما بعدش همه سکوت کردند. دیگر کتابی چاپ نشد.

بله. پرویز دیگر کتاب چاپ نکرد. اما یک سری کار می فرستد برای ماهنامه ها. اخیراً هم چند تا از کارهایش در نوشتا چاپ شد. 

این سکوت ربطی به خود مساله « شعر دیگر» هم دارد؟

یک مقداری هم در سطح عمومی چون رغبتی به این نوع شعر نبود، می شود این را هم دلیلی دانست. در بین ما بیژن بیش از ما موضوع گفت وگوست و منتقدان بیشتر به او می پردازند. اما کتاب در نیاورد. یا مثلاً رضا زاهد که شنیدم قرار است مجموعه ای از کارهایش را خانم خدیوی دربیاورد. رضا زاهد خودش را به شکل اعجاب انگیزی به ما نمایاند. کارهای اخیرش نه، ولی کارهایش در دو شماره تماشا که فیروز ناجی درآورد، بی نهایت جالب بود. او هم کتاب چاپ نکرد. و یکی از کسانی که بعد به ما پیوست، حسن عالی زاده بود که مجموعه شعری از او هم چندی پیش درآمد. 

نه، اینها کار نکردند. حتی اگر کار هم کرده بودند یک گوشه گیری کردند، آیا این گوشه گیری ربطی به هستی شناسی شعر دیگر دارد؟

خب گوشه گیری در انواع دیگر هم هست، به اشکال دیگر، این را که دیگر کاریش نمی شود کرد. ولی این را به هیچ وجه نمی شود گفت که چون شعرهایشان ضعیف بوده، چاپ نکردند. 

من اصلاً چنین اعتقادی ندارم. فقط دنبال این هستم که چرا؟

مثلاً برای چاپ شعرهایشان وسواس داشتند، نوع زندگی شان این طور بود...

ولی به لحاظ پیشرفت و آوانگاردیسم.... 

خیلی ها در مورد شعر دیگر می گویند که این نوع شعر فراتر از یک استراکچر یا ساختمان بود. یعنی از نیاز ساختمان عبور می کرد، و شعر فراتر از ساختمان به خصوص شکل می گرفت.

تعدادی از این شاعران کار نکرده بودند مثل محمود شجاعی. اما خب شاعران بسیاری هم بودند که کار کرده بودند. 

شما و چند تا دیگر از بچه های « شعر دیگر» همراه رویایی بودید در «شعر حجم». بعد مثل اینکه شما فاصله گرفتید از شعر حجم، نه؟

اگر بخواهم دقیق بگویم به این صورت بود که پس از تعریفی که برای کتاب شعر دیگر شد در واقع آقای رویایی به بچه ها پیوست. 

جریان شعر حجم بعد از « شعر دیگر»بود. ولی در تاریخ نگاری ها عکس این ترتیب آمده است.

شاید من سنم بالا رفته اشتباه بکنم. اما تا جایی که یادم می آید بچه ها تعدادی از کارهای آقای رویایی را برای «شعر دیگر» و اگر اشتباه نکنم فقط برای یک شماره، یعنی شماره اول می دهند. او به دنبال کار آوانگارد بود بعد تالیفاتی از او منتشر شد که منتهی شد به شعر حجم و مانیفستی که ایشان نوشتند. 

که شما امضا نکردید.

من نبودم. آن موقع رفته بودم هند. 

شما را جزء شاعران شعر «موج ناب» هم محسوب کرده اند و گفته اند یکی از کسانی بودید که شعر « موج ناب» را به وجود آوردید.

بچه های موج نابی پیرترین شان بیش از یک دهه با من فاصله سنی دارند. کسانی که موج ناب را به وجود آوردند عمدتاً بچه های مسجد سلیمان بودند. اما من با آنها حشر و نشری نداشتم. 

یعنی اصلاً در بحث ها شرکت نمی کردید؟

من اصلاً آن موقع تهران بودم یا به عنوان معلم در شهرکرد بودم. بعد از دوره ای که صفحات شعر« تماشا» را فیروز ناجی اداره می کرد، مدیریت این صفحات بر عهده منوچهر آتشی بود. اینها با سلیمانی جمع شدند که در راس شان برای مطرح کردن شان و برای حمایت و اصطلاحاً لانسه کردن شان آقای آتشی بود و آقای سلیمانی، هرمز علی پور، سیروس رادمنش و آریا آریاپور و... اینها جزء موج ناب بودند.

پس شما اعتقاد دارید که موج نو ربطی به شعر دیگر نداشت، چون در این سال ها عده ای مطرح کردند که موج نو دنباله شعر دیگر بوده؟

نه، اینها بچه های با استعدادی بودند، ولی در یک سطح نبودند. 

ولی ربطی به شعر دیگر نداشت، نه؟

می خواندند، اینها بچه هایی بودند که شعر را می شناختند و دنبال کار پیشرو بودند، همین آقایان رادمنش، آریاپور، یارمحمد اسدپور اینها دنبال کار نو بودند. 

خب، مثلاً نوجویی کار بچه های شعر دیگر را می توان با کارهای آقای آتشی مقایسه کرد؟

آتشی یک مقداری این بچه ها را شناخت و به آنها کمک کرد. ولی اینکه شعرشان مثل هم هست، چیز دیگری است. آتشی کارش این طور نبود. یک مدت صفحه ادبی شعر تماشا دست ناجی بود که از رضا زاهد و بیژن الهی شعرهایی چاپ کرد. بعد که به دست آتشی افتاد، او کارهای این بچه ها را چاپ کرد. دنبال کارشان را گرفت، بچه هایی که بعد موج ناب لقب گرفتند. ولی این که کارشان مثل هم است، این را نمی شود گفت.

پس کار موج ناب ها و شعر دیگر دنبال هم نیستند.

چرا به نوعی کارشان آوانگارد است.

نوجویی؛ پس تنها وجه مشترک شان نوجویی است؟

بله، مثلاً من یکسری از کارهای آن موقع اسدپور را می پسندم. یکسری از کارهای جدید آقای رادمنش. اینها بچه های مطرحی هستند. 

منظورم این است که منوچهر آتشی یکی از چهره های مطرح موج ناب بود دیگر، درست است؟ آیا آن نوجویی که در کارهای اسلامپور، چالنگی، بیژن الهی، ناجی و بهرام اردبیلی و بعدها در سیروس رادمنش یا محمد اسدپور وجود داشت، آیا این نوجویی در شعر آتشی هم وجود داشت؟

ببینید نمی شود مقایسه کرد. ولی او هم شاعری بود که از سنین پایین شعر را شروع کرد. و در کارهایش هستند شعرهایی که می توانند قابل توجه باشند. اما حالا اینکه جزء موج ناب بود یا نه، نمی دانم ولی شعر های خوبی داشت. به هر حال 50 سال کار شعر کرده است. 

ببینید شعر رویایی، شعر حجم یک مانیفستی داشت که یک عده ای زیر آن را امضا کردند. شعر موج نو هم همین طور، اما در مورد شعر دیگر آیا به صرف این که اینها در یک مجموعه ای به نام شعر دیگر چاپ شدند، شعر دیگر نام گرفتند یا اینها اعتقاد داشتند که به شکل خاصی شعر می گویند که دیگران نمی گویند؟

بله، این طور بود. بچه ها این دو کتابی که درآورده اند، به اینکه جور متفاوتی شعر می گویند قائل بودند و به همین دلیل هم به آن عنوان شعر دیگر دادند. کسانی که به انتشار این دو کتاب کمک کردند به این مساله و تفاوت شعر این بچه ها قائل بودند. به همین دلیل در گزینش هم دقت می کردند. آن موقع جزوه های شعر را اگر می دیدید، جزوه هایی که نوری علاء تهیه می کرد شاعران بسیاری در آنها بودند مثل الان، اما خب «شعر دیگر» به تمام آنها جا نداد. بلکه گزینش می کرد. یعنی با یک نوع ادیت و ویراستاری گزینش می کرد و این بچه ها این شعر را جدا می دانستند. بچه هایی بودند که حالا نمی گوییم خوب یا بد ولی شاعران خوبی بودند. 

حالا شما گفتید به این دلیل که در آن دوره همه دنبال شعر آرمانگرا و اجتماعی و اینها بودند، این نوع شعر خیلی مورد توجه نبوده و یک مقدار شعر تخصصی محسوب می شد. فکر می کنید چرا الان در دهه 80 این همه «شعر دیگر» مورد توجه قرار گرفته؟

شاید این طور باید در نظر بگیریم که از این دیدگاه شعر چیست یعنی برای شعر چه معنایی را قائل هستند. تعریف شعر، متفاوت است. شاید به این دلیل است که یک گزینشی توسط خواننده صورت گرفته که شعر دیگر را به لحاظ متفاوت تری می پسندد و مورد بررسی قرار می دهد چنانکه همین حالا هم بعضی از کارهای شعر دیگر و بعضی از شعرای این نوع شعر مورد بررسی قرار می گیرند. 

اصلاً شما در این سی سال که گفتید از شعر دور افتادید، در جریان بقیه جریان های شعری بودید؟

کم وبیش، به مطبوعات و کتاب هایی که منتشر می شوند نگاه می کنم، جوان ها می فرستند برایم یا خودم دسترسی پیدا می کنم به آنها می خوانم. مجلات مختلف ادبی مثل خوانش، عصر پنجشنبه یا همین نوشتا را می خوانم و معتقد به این هستم که در مملکت ما به نوعی شعر بهتر از دیگر شعر ها هم وجود دارد توسط جوان ها.

نگاهی به مشروطه پس از صد و یک سالگی

صدور فرمان مشروطیت در سال ۱۲۸۵

 
در مسیر قانونمداری و آزادیخواهی


101سالگی مشروطه را در حالی سپری کردیم که خواست ها و مطالبات اصیل مردم در آن جنبش هنوز که هنوز است به تمامی رنگ واقعیت نیافته است.

ایرانیان طی صد سال گذشته با چهار جنبش گام به گام اندیشه های مشروطه خواهی را با تصحیح و تکمیل به اوج رساندند. در این میان با شکست هر جنبش، جنبش دیگر با درس گرفتن از تجربه ها، آرمان های اصیل و بنیادین خود را با شفافیت بیشتری تعقیب کرد. «پویایی ایرانی» که از فرهنگ و تاریخ و تمدن و باورها و آرمان های این مرز و بوم حکایت دارد در طول تاریخ، ایران را هر روز و هر لحظه در مواجهه با اندیشه های نو قرار داده است.

ایران که از دیرگاه منطقه برخورد مکاتب و اندیشه های گوناگون و نیروهای مهاجم گوناگون بوده است، با توسل به هویت فرهنگی- تاریخی- ملی خود از گزند اندیشه های اهریمنی و نابودی از تهاجمات وحشیانه به دور مانده است.

جنبش مشروطه سرآغازی است برای ایرانیانی که همواره در پی دستیابی به رشد و پیشرفت و عمران طبیعت بوده اند. ایرانیان در مواجهه با جنبش های اروپایی و اندیشه های ترقی خواهانه آنها، حرکت نوینی را در عصر مشروطه آغاز کردند. این شروع اعتراض بر وضعیت فلاکت بار و رقت آوری بود که استبداد با برپایی فرهنگ دیرپای خود بر این مرز و بوم تحمیل کرده بود.

مطرح شدن قانون و هجوم دمادم روشنفکران به قانون گرایی جنبش را برای رسیدن به وضعیت مطلوب و زندگی بهتر به حرکت درآورد. در این شرایط روشنفکران حاضر در عرصه فعالیت با ساده کردن صورت مساله راز عقب ماندگی و از رشدماندگی ایران و ایرانی را سنت هایی می دانستند که رویاروی خرد جمعی و فردی نشسته بود. در نتیجه راه حل را در گام نخست قانونمند کردن رفتار فردی و جمعی ایرانیان می دانستند. بدین ترتیب آنها قانون و قانون گرایی را که نوعی از تشبه جویی و صورت گرایی فارغ از محتوی بود به عنوان عامل بهبود و بهروزی طرح کردند.

قانون به عنوان مجموعه دستورات و قیودی که حاکم را محدود می کرد راه بسیاری را می باید می پیمود تا به عنوان بیان کننده حقی از حقوق انسان درآید.

قانون به خودی خود تضمین کننده آزادی، دموکراسی، امنیت، استقلال و... نخواهد بود. چرا که برای اجرای قانون باید زمینه های اجرای قانون مطابق با حقوق به وجود آید. به این ترتیب باید از جمله قوای مقننه و مجریه از یکدیگر تفکیک شود و همچنین این دو قوه به خواست ها و مطالبات مردم متصل شود تا با استقلال این دو نهاد از قدرت مداری زمینه اجرای حقوق در قالب قانون ایجاد شود.

به عبارت دیگر قانون در عصر مشروطه به سبب بینش صوری روشنفکران، تنها در بودنش، به عنوان یک دستاورد مطرح بود، بی آنکه محتوا و مضمون قانون مورد دقت قرار گیرد یا به چگونگی اجرای آن توسط دولت وابسته و قدرت مدار فکر شود یا زمینه اجرای قانون در جامعه ای که به قدرت ورزی اعتیاد پیدا کرده بود، بررسی شود.

به همین دلیل نه تنها حکومت قانون پابرجا نماند که دیکتاتوری رضاخانی بعد از کودتای سیدضیا نتیجه آن شد.

قانون باید با حقوق دیگر از جمله آزادی بیان، امنیت، استقلال و تفکری جمعی که گزارشگر این مفاهیم باشد در حوزه های مختلف اجتماعی مجموعه منظمی از جریان اندیشه را پدید آورد. بدین سان بود که تحقق دموکراسی و پیشرفت، قابلیت تحقق در بستر مناسب اجتماعی می یافت.

بعد از مشروطیت ایرانیان در سه جنبش دیگر به کار افتادند. وجوه مشترک این سه جنبش در شعار های آنان قابل مشاهده است. هر جریان با ابهام زدایی از شعار ها و برنامه های پیشین، به شفافیت آرمان ها و اهداف یاری می رساندند.

در واقع از دستاورد های عمده جنبش مشروطه تا به امروز یکی همین شفاف شدن روز به روز اهداف و آرمان ها و شعار ها است. به طوری که هر روز شرایط سخت تری برای قدرت مداران به وجود می آمد تا از ناآگاهی مردم و روشنفکران یا ابهام در آرمان ها و شعار ها استفاده کنند و جنبش ها را با انحراف روبه رو کنند.

در مشروطیت، ایرانیان به «قانون گرایی و آزادی» ندا سر دادند و نتیجه آن تاسیس عدالتخانه بود. در دوران ملی شدن صنعت نفت، شعار ها مترقی تر و ایرانی تر شد. محور«آزادی - استقلال» به شکل برگزاری انتخابات آزاد و خلع ید از شرکت های بیگانه و استیفای حقوق ملی در بیان رهبر جنبش، دکتر محمد مصدق متجلی شد.

به گاه دیگر در انقلاب اسلامی که با پیروزی گل بر گلوله برابر شد و اندیشه ضدخشونتی اش بر همگان واضح است، شعار محوری مردم ایران به «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» تکمیل شد. و بدین ترتیب مردم از مشروطه و مشروطه خواهی به اشکال و انحای مختلف آن عبور کردند و خواهان «جمهوری اسلامی» در معنای کامل خود شدند.

در خرداد 76 وضوح شعار ها نمایان تر شد، «ایران برای همه ایرانیان»، «زنده باد مخالف من» و «هر ایرانی یک رای دارد» نمایانگر بینایی ایرانیان در پویایی فرهنگ تاریخی آنان است.

عده ای از روشنفکران می پندارند که ایرانیان نمی دانند در پی چه هستند و ناآگاهانه و نادانسته آنچه را از مشروطه تا به امروز اتفاق افتاده است، انجام داده اند.

اما از این عده باید پرسید اگر چنین است؛ از چه روی، در عهد مشروطیت مجلسی که حاصل این خواست بود به توپ بسته می شود؟ یا به چه خاطر پیروزی منادیان «استقلال- آزادی»را در عمل مصدق تاب نمی آورد تا با همیاری سلطه گران خارجی علیه ایرانیان و آرمان هایشان کودتا کند؟

از دیگر سو باید از ایشان پرسید چرا ایرانیان در هنگامه ای که دو جنگ بزرگ در عرصه جهانی و انقلاب های بسیاری در گوشه و کنار جهان رخ می دهد، خود به تنهایی در چهار جنبش به پا خاستند و در بحران ها و نزاع های گوناگونی نیز خواسته یا ناخواسته وارد شده اند؟ کدام کشور و کدام ملت در جهان توانسته است طی 100 سال در بیش از چهار جنبش فراگیر مردمی شرکت کند؟ البته واضح است که تمام این جنبش ها نیز در اساس اصول و آرمان ها مشترک بوده اند به طوری که می توان تمام آنها را با ریسمانی که از رشد، آزادی، رفاه، عدالت، استقلال و... به وجود آمده است به یکدیگر متصل کرد. البته در شکست این جنبش های مردمی عوامل عدیده ای به کار آمده اند.

تحلیل اشتباه روشنفکران از آمال و آرزوهای ایرانیان که باید در بستری تاریخی- ملی با پیشینه فرهنگی آنان در وجه معناده هویت ایرانی تصویر شود، از ضعف های روشنفکران در مسیر این مبارزه بود. توجه کردن بیش از حد به زبان و عمل رسمی و متداول مردم هر کسی را که می خواهد درباره افکار عمومی و عمل مشترک مردم ایران تحقیق کند به خطا می اندازد.

به همین دلیل با توسل به مصاحبه های پیمایشی کمتر می توان به خواست و مطالبات مردم در ایران پی برد. زیرا قالب های کلیشه ای تحمیل شده مانع از بیان آزاد نظر ها توسط مردم در ایران می شود. به عبارت روشن تر می توان گفت مردم ایران دو زبان مختلف دارند؛ یک زبان که زبان رسمی و ظاهری آنها است و در رابطه روزمره آشکار است و زبان دیگری که ریشه در تاریخ و فرهنگ و سنت ایران دارد. برای شناختن این زبان دوم می باید به تحلیل و مطالعه در تاریخ و اسطوره ها و فرهنگ و ادیان ایرانیان پرداخت تا بتوان با بیرون کشیدن نکات مشترک آنها، ویژگی های این زبان را شناخت.

بی توجهی به این تقسیم بندی باعث شده است عده زیادی از روشنفکران از تحلیل رفتار مردم ایران درمانده شوند و ایرانیان را دمدمی مزاج و مذبذب و دقیقه نودی خطاب کنند.

اگر چه طی این راهپیمایی صدساله، حلقه وسط و قشر میانی جامعه، که پیگیر ترین لایه اجتماع در برآوردن آرمان ها و مطالبات جامعه بوده است، ضخیم تر شده و گستره آن فزونی یافته است، لیکن به علت تمایل فزاینده قدرت به تمرکز، همواره برای شکست جنبش ها در پی از بین بردن این حلقه میانی برآمده اند. به طوری که در هر چهار حرکت مشروطه، ملی شدن صنعت نفت، انقلاب اسلامی و اصلاحات 76 در نبود این حلقه میانی با شکست و انحراف روبه رو شده اند.

نبود تشکل های مردمی و احزاب در میان راس قدرت و توده مردم باعث ضعیف شدن حلقه میانی در ایران بوده است. در این وضعیت دانشگاه ها توانسته اند تا حدودی این نقص را برطرف سازند. جالب اینجاست که به همین دلیل سه حرکت آخر یعنی ملی شدن صنعت نفت، انقلاب اسلامی و اصلاحات76 هنگامی به شکست انجامیدند که دانشجویان با روش های مختلف از پیگیری آرمان های این جنبش ها باز داشته شدند. به این ترتیب عدم تشکیل و عدم انسجام حوزه عمومی در جهت حفاظت از این حلقه میانی، از دلایل شکست تلاش نیروهای فعال و محرک حاضر در اجتماع برای اتصال روشنفکران به بدنه اجتماع حکایت می کند.

یکی دیگر از مسائلی که در جریان مبارزات مردم ایران قابل بررسی است حضور جریان ها و افراد و گروه های مختلف در گستره صحنه سیاسی -اجتماعی ایران بوده است به طوری که امروز یکی از دستاورد های مردم ایران در 100 سال گذشته شناختن این افراد و گروه ها و خواست ها و نیت های ایشان بوده است.

در واقع مشکلی که از جنبش مشروطه بروز پیدا کرد نداشتن تفکری است که رابطه صحیح را میان آرمان های ایرانیان با استراتژی و تاکتیک مشخص کند. «فلسفه هادی» که مجموعه ای از اصول آرمان های جریان را در بافت خاص هویتی مشخص می کند، به علت عدم شفافیت یا عدم پیرایش آن، از انواع جزم ها و دگم ها و باورهای غلط و اهریمنی توان مشخص کردن و دسترسی این اهداف را با روش های متناسب و هماهنگ نداشته است. البته «فلسفه هادی» از دوران مشروطه خواهی تا جریان های متاخر در خرداد 76 واضح تر شده است. از نشانگان این روشن شدن، کمرنگ شدن تضاد هایی است که مابین مفاهیم و موضوعات مختلف مفروض واقع می شده است.

در واقع همواره دوگانه هایی موجود بوده است که در تنازع آنها یکی بر دیگری چربش یافته، تا به این ترتیب حرکت از خط اصیل خود به بیراهه انحراف کشانده شود. در عصر مشروطه، دوگانگی میان سنت- مدرنیته کار را بر ترجیح قانون به عنوان دستاورد مدرن کشاند. این ترجیح آنجا به نوعی به شکل گیری یاری رساند که تقی زاده جمله معروف از فرق سر تا نوک پا فرنگی شدن را بر زبان آورد. بدین ترتیب مدرنیزاسیون بدون اندیشه مدرن (پارادایم) به عنوان محصولی وارداتی در فرهنگ ایرانیان داخل شد. در جنبش ملی شدن صنعت نفت تضاد استقلال با آزادی باعث آن شد که عده ای چه در پایگاه ارتجاع و چه در پایگاه روشنفکری وطن فروشی پیشه کنند. و صدافسوس که این اندیشه تا به امروز در بین فعالان عرصه سیاسی- اجتماعی موجود است و بیم آن می رود که امروز نیز سبب زیان ایرانیان و جنبش دموکراسی خواهانه در ایران شود.

ناگفته پیداست که برتری دادن یکی از این دو مفهوم بر دیگری، اصل بر جامانده را چونان مفهومی فارغ از مضمون خواهد کرد. تجربه به آشکاری بیان می کند که این دو بی هم توان زیست نخواهند داشت، بر این اساس باور به ترکیب «استقلال - آزادی» و بیان مولفه های آن در جریان دموکراسی خواهی مردم اهمیتی صدچندان یافته است.

در زمان پیروزی انقلاب اسلامی جریان دوگانگی این بار، به شکل دوگانگی میان تخصص و تعهد بروز پیدا کرد. اگر طرفداران این دوگانگی از آغاز می دانستند که علم بدون تعهد وجود ندارد و شعار علم برای علم، جز علم را در خدمت قدرت قرار دادن حاصلی ندارد و اگر می دانستند که تعهد بدون علم و دانش، نه تعهد که تعبد است، اندیشه ایرانی و جنبش آزادیخواهی سرنوشت دیگری می یافت.

بالاخره جریان دوگانگی نیز چون دوگانه های توسعه سیاسی در مقابل توسعه اقتصادی، و در اشکال فرعی تر آن، آزادی در مقابل نان، امنیت در مقابل آزادی و... زمینه را برای فعالیت دیگران مهیا کرد.

در حرکت برای رسیدن به دموکراسی و حقوق بشر اگر چه اقتضای حرکت حکم می کرد گروه های پیشرو و معتقد به دموکراسی حول حقوق اصیل و اساسی مردم ایران از جمله دموکراسی، حقوق بشر، استقلال، عدالت، آزادی بیان، رفاه و... دست به ائتلاف بزنند، اما بینش ابزاری داشتن نسبت به مردم و استفاده از آنان برای رسیدن به منافع گروهی، حزبی و مرامی خود منجر به این شد که در طول این یک صد سال این گروه ها گاه دست در دست مانع رسیدن به هدف شوند. با این تجربه بر گروه های معتقد به دموکراسی و آزادی هویدا شده است که حرکت جمعی براساس حقوق ملت و ائتلاف بر مبنای آرمان ها با حفظ اختلاف ایدئولوژیکی و گوناگونی مرام ها، یگانه راه برای دستیابی به آن چیزی است که طی این جریان ها همواره مدنظر بوده است.

از سوی دیگر باید اضافه کرد قدرت طلبی بسیاری از افرادی که در گروه های دموکراسی خواه حضور داشته اند، باعث شده است در بزنگاه های تاریخی تمام زحمات و تلاش سایرین یکسره نقش بر آب شود. این عامل که نتیجه فردمحور بودن احزاب ایرانی است، زمینه ساز نقایص بسیار شده است.

اما جنبش آزادیخواهی و دموکراسی خواهی مردم ایران با داشتن سابقه ای این چنین و با دارا بودن فرهنگ غنی و هویتی فاخر پویای ایرانی راه به سوی خرمی و آبادانی خواهد داشت. امروز بر فراز راه یک صدساله پیموده شده چون به گذشته بنگریم خواهیم دید که حرکت به سمت پیشرفت و بهروزی در حوزه های مختلف اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی جریان یافته است. اگر چه عده ای می کوشند دستاوردهای این جنبش را بی اعتبار کنند.

به دلایلی حرکت در این حوزه حساس با موانع زیادی همراه بوده است که هزینه زیادی بر راهروان جنبش های پیشروانه تحمیل کرده است. اگر چه در این حوزه انقطاع- پیوست و فراز و فرود فراوان دیده می شود ولیکن با داشتن دیدی واقع بینانه درخواهیم یافت که حرکت در حوزه های دیگر- فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی- پیوسته تر و پربار تر بوده است.

این فرآیند با تجربه آموزی و نگاه انتقادی به گذشته باید به پیمودن باقی راه چشم بدوزد.

در آخر باید اضافه کرد که بر همه کنشگران عرصه اجتماعی و فعالان حوزه های مختلف جامعه است که با داشتن اصول مشخص که بر آزادی استوار است و دموکراسی را هدف قرار داده است، با عنایت به اصول «استقلال ـ آزادی» روش های رسیدن به اهداف مردم ایران را که اصیل ترین آرمان های بشری را برگزیده اند، به کار برند.

عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت

لبخند آشنا

دلم دریاست من دریا دلان را دوست دارم                     بخون غلتیدگان مهربان را دوست دارم

سواران را به هنگام سواری ، راست قامت                   پرستو را به هنگام بهاران دوست دارم

زفرهاد و زمجنون و زوامق یا که عذرا                       من آن آشفته ی پر شور و شر را دوست دارم

از اصوات خوش دنیای فانی                                     من آن صوت اذان را دوست دارم

ز اوقات شریف روزهای زندگانی                             من آن صبح سحر را با دعاها دوست دارم

نیرزد زندگانی با دریغ و آه و افسوس                         من آن سرو سهی را با سخاوت دوست دارم

بیا ای دوست ، بیا با هم بخوانیم                                 من آن لبخند خوب آشنا را دوست دارم

اثر نرگس معراجی

 

اگه نظر بدید ممنون می شم