ارسال توسط : رضا میرزازاده
البته شاعر شعر نمی دانم کیست این دوست عزیز این شعر رو در یادداشت ها برایم فرستاده است.
رخت ِ زیبای آسمانی را
خواهرم با غروربر سر کن
نه خجالت بکش نه غمگین باش
چادرت ارزش است باور کن
بوی ِ زهرا و مریم و هاجر
از پر ِ چادرت سرازیر است
بشکند آن قلم که بنویسد:
"دِمُدِه گشت و دست و پا گیر" است
توی بال ِ فرشته ها انگار
حفظ وقت ِ عبور می آیی
کوری ِ چشمهای بی عفت
مثل یک کوه نور می آیی
حفظ و پوشیده در صدف انگار
ارزش و شان خویش میدانی
با وقاری و مثل یک خورشید
پشت ِ یک ابر ِ تیره میمانی
خسته ای از تمام مردم شهر
از چه رو این قدر تو غم داری؟
نکند فکر این کنی شاید
چیزی از دیگران تو کم داری !!
قدمت روی شهپر جبریل
هر زمانی که راه می آیی
در شب ِ چادرت تو می تابی
مثل یک قرص ِ ماه می آیی
سمت ِ جریان ِ آبها رفتن
هنر ِ هر شناگری باشد
تو ولی باز استقامت کن
پیش ِ رو جای بهتری باشد
پر بکش سمت اوج میدانم
که خدا با تو است در همه جا
پر بزن چادرت تو را بال است
و بدان می برد تو را بالا
در زمانی که شان و ارزش جز
به دماغ و لباس و ماشین نیست
توی چادر بمان و ثابت کن
ارزش واقعی زن این نیست ...!!!
این شعری که به اسم من ثبت کردی از من نیست
اشتباهی پیش اومده که برات توضیح میدم
من این شعر رو در جواب شعر ایرج میرزا نوشتم
فقط همین
پس این پست که به اسم من گذاشتی رو فورا حذف کنننننننننن
خییییییییییییییییییییییلی
خییییییییییییییییییییییلی
قشنگ بود.
ولی حیف که نمیشه
چرا نمیشه دوست خوبم؟
سلام دوست


راست میگی الان به حرفت رسیدم که کار نشد نداره
سخت بود خیلی هم سخت بود ولی شد
احساس می کردم خیلی متفاوته
در هر صورت من امتحانش کردم
خیلی خوشحال شدم دوست خوبم

امیدوارم تو همه ی زندگیت موفق باشی